رشد میکند لحظه به لحظه درد سکوتم

من در این پیله راهی نمیبنم جزء نوشتن

مبهمه برام این نقاب های پشت نقاب

آنان دوختن ذهنم را به شک

میخ کوبیدن به دلم تا بمانم در شب

پنهان کردم دردای بزرگتر از سنم را

همیشه فاصله بود بین فکرم و توانم

یادگاری از خود گذاشتم روی سیم خاردارهای مسیرم

عبور کردم اما نرسیدم در کلمه نمیگنجد آنچه کشیدم خودم