آخر شب تو کوچه تکیه به دیوار

بیکار تنها بیمار خسته از همه خسته از سکوتو فریاد

به پای هیچ سوخته عشقش

نیمه جونه پژمرده از رویا

دنبال قلاب نجات فراری از ساحل

به فکر رفتنو رفتن یخ زده در آتش تظاهر

در حال سقوط از قله آشوب به مرداب دروغ

دلگیر از وجدان های خوابیده از این ماندنو رفتن بیهوده

تکرار دیدار کابوس هر بار

گریز از چشمها به آغوش کشیدن انزوا

رفته ب استقبال طوفان تا شاید

این بارسلام کند پایان