شب بود

دلتنگش شده بودم

باران زد

از خانه زدم بیرون

همان آهنگ قدیمی را گوش کردم

که زمانی با او زمزمه میکردم

نفهمیدم چی شد

که گونه هایم خیس شد

خیره به کفشهایم شدم

شانه ام به غریبه ی خورد

چشمم به چشمش افتاد دیدم خودش است

فقط کمی موهایش سفید شده بود

شکسته شده بود

هر دو بی صدا گریه میکردیم

خواستم مثل گذشته اشگ هایش را پاک کنم

دویدو رفت

و دوباره من ماندم

با یه آهنگ قدیمی

و یه دنیا سوال که بر او چه گذشته است