نگاهای دارکوب

لبخندهای کابوس

دستهای مار

صداهای خطر

شمشیر های نهان بر پشت

لباس نمایش پوسیدگان

از روی هوس بوسندگان

عمری را با فریب باختن

زنده اما مرده زیستن

در مرداب رشد کردن

از امید نا امید شدن

به سیم آخر زدن

دوست داشتن زود فهمیدن رسیدن یا نرسیدن

ای که دستت میرسد

سنگی نزن

که درد یک شب شده هزار شب

ما شتابان مشتاق خواب در تابوتیم

من خدا را نظاره گری بیش نمیبنم

از تولد در مسلخ بودمو هستم

این حکمت نیس

فراموش شدنس