از گل نون ساخت

با جوراب دستکش ساخت

با زغال روی کارتون

عکس خودشو کشید خندون

روی کارتون دیگه نوشت

بشریت مساوی حشریت

یکی را کنار صورت گرفت

یکی را کنار سینه گرفت

میان مردم رفت گفت

منم سر راهی

ولی تن نمیدهم به هر کاری

قیمت ندارد نجابتم خدا دارم

تا ابد نمیشوم خم

دست فروشم

تن نمیفروشم

نفس من ورق نمیخورد با پول تو

زنیم مرد تر از تو

درک تو از زندگی هست کمتر از حیوان

فقط میخواهی سیری شکمو زیر شکم

بشریت مساوی حشریت