ساعت دو شب

مشغول تماشای بارش برف

بی خواب دوباره این جسد

درگیر گذشته در به در

مثل درخت نیمه خشکی که زخم خورده از تبر

بارش قطع شد

که ناگهان کسی کوبید به در

یه قایق کاغذی

یه حلقه ساده

سه شاخه گل مصنوعی سرخ

یه نامه بدون پاکت

پشت در

یه لبخند سر زده

با چشم نم زده

ای چتر من زیر بارش این همه درد

در من چه دیدی میزنی لبخند

با من سرد باشی میشی سرد

الماس که با نخ قشنگ نمیشود فاصله داریم زیاد

بگذر ز من

که من از خود گذشتم