زمستون پر برف
با دمپای پاره
پیش به سوی مدرسه
کتک خوردم از بچه ها
گفتن نزدیک بخاری نیا
زنگ تفریح وسط حلقه بچه ها
هه هه موهاشو لباساشو دمپای هاشو
بعد معلم میزد تو سرم
میگفت خری
فقط کتاب میاری و میبری
ما شیشه پنجره مون شکسته بود
نفت نبود
سقف مون چیکه میکرد
از پنجره بچه همسایه مون میدیدم
که با لباس زیر تو خونه شون نشسته بود
برام دست تکون داد
خنده کرد
حسودیم نشد
بی اختیار خندیدم
بی اراده دست تکون دادم
بعدش تا صبح باریدم