کف خانه دراز کشیدم
به حالت صلیب
زمانی طولانی خیره شدم
به سقف
خوابم برد
تو در کافه بودی با عشقت
به او هدیه دادی ساعت
گفتی دیگه دیر نکنی این پنج دقیقه سخت گذشت
با تن و چشم خیس بیدار شدم
چرخیدم به راست
سرت روی دستم بود
و لبخندی تمسخر آمیز به من زدی
چرخیدم به چپ
با چشم تر لبخند زدی
خیره شدم به سقف
کنار عشقت بودی با لباس سفید و دسته گل
صدای گفت بیا
گوشم را گرفتم
باز صدا میگفت بیا
خانه و حیاط را زیر و رو کردم
اثری از تو نبود