گوشت پرستان
بی دل و بی وجدان
گلی در دست دارن
خنجری در آستین
راهی به تو نشان میدن
خود راهی دیگر میرن
شیره جونتو میدوشن
با دیگری مینوشن
با دیگران عرق خوشی میریزن
تو میشی دعا گویشان
با خودت قهر میکنی
با او آشتی
دوره ای روی ابری
عمری زیر خاکی
از این ستون تا اون ستون الافی
جهنمی که بوی بهشت میدی
از این به بعد تو افسایدی
در این زندگی
خوش نیامدی
خوش هم نمیمانی
صد درصد خوش هم نمیروی
چون دردی به نام دلتنگی داری