من وقتی این جوری حرف میزنی یعنی ناخوشی مهناز حرف تو رو این شب حس کردم گفتی تنهای خوبه گریه میکنی خالی میشی نمیدونم چی شد زیر بارون یه بغض بی دلیل اومد پیشم من بابا بخند بی خیال خودم شروع کردم به زور خندیدن دیدم داره میخنده مهناز تو جادوگری حال منو از این رو به اون رو کردی من منو دست کم نگیر رو ما همیشه حساب بلند مدت وا کن مهناز برو بچه برو بچه خیست میکنم ها من روانی مهناز خودتی به خودم اومدم دیدم صدای خنده مادرمو میشنوم که پشت پنجره ایستاده بود میگفت دیوونه شدی سه ساعته به ابرا خیره شدی با کی داری حرف میزنی مهناز کی شیطون گفتم سه ساعته اینجام گفت سه ساعت تو رویا بودی اینجا نبودی پاشو بیا هوا سرده سرما نخوری هوا ابری شاید بارون بیاد