در دلم جای تو نیست
در شبم فکر تو نیست
برو همان جا که بودی عزیز
که در چشمم نگاهی برای تو نیست
یادت هست
غرورات مرا بار ها عقب کشید
آن ستمکار زبانت به دروغ چرخید
و دست نا مهربانت در دست غریبه پیچید
گفتی تمام شد عشق
آنچه که بود دیگر نیست
پس از خواب های من برو
از نوشته های من برو
از درد و غم امروزت هیچ مگو
از خاطره های شیرین دور
از رویاهای فردایت هیچ مگو
که جواب امروز من
حرف دیروز تو است
تمام شد عشق
آنچه که بود دیگر نیست