دیشب پنجره اتاق را بازکردم
دراز کشیدم و ماه را دیدم
آرام آرام به یاد تو افتادم
آنقدر شدید بود حس من
که حس کردم با تو هستم
به یاد حرف تو افتادم
که گفتی من امشب دو ماه دارم
یکی رو به روم مثل تو
یکی در بغل مثل رو به روم
ظهر شد و بیدار شدم
با نوازش پروانه ی روی گونه ام
بعد ظهر هم طوفان آمد و برد
همان درختی را که با تو کاشتم
ناگهان صدای هق هق شنیدم
به خودم آمدم دیدم خیسه گونه هام
پنجره اتاق را بستم
دراز کشیدم و رقص پروانه دیدم