زانو زدم و گل دامنش را بوسیدم
برای اولین بار من اشگ شوق ریختم
آرام خندید و دست گذاشت لای موهام
سر بلند کردم و زانو زد رو به رویم
اشگ گونه هایم را با دست پاک کرد
مرا به آغوش کشید و گریه کرد
گفت سه سال نبودم و با خودت بودی
تو مردی که مرا کامل کامل بخشیدی
گفتم آمده ام تو را با خودم ببرم
من بدون تو غم دارم و مرده م
من سخت گرفتم تو اشتباه انتخاب کردی
وقت آن است که باشم و باشی
حرف ها و نوشته ها را از یاد ببر
به زندگی من بیا و ماتم ببر