منو نیمکت و همنشینی با غریبه
غریبه امروز و دوست دختر دیروز
و گله تو از شوهر دیروز و امروز
و بغض بی اختیار من میان نیمکت
و لبخند مضحک من به واژه هنوز دوستت دارم
و پایان حرف تو و سکوت و مرا ببخش
و پشیمانی من از آمدن
از این دل که نمیداند چیست مرهم
و سخن من از کابوس چند سال پیش
میان دو مرد
همراه با لبخند
پشت سرت گنبدی زرد
روی سرت چادری نیمه سیاه و سفید
نگاه کردی به گنبد
دو نیم شد
بعد رفتن دو مرد
سه شب تکرار شد
این خواب بد
بعد سه شب آمد
خبر رفتنت