تو میخندی و میری

در میان تلویزیون

تو یه بازیگری دروغ گو

نگو توهم زدی فریدون

من مینوشم و بغض میکنم

تو میگی چی شده مهربون

من میگم آبادان

تو با بغض میری بیرون

من اشکم میریزه توو لیوان

تو داد میزنی چرا

من به سوی تو میدوم

تو باز نیستی آروم جون

من یه دیوونه ام

اینو خوب میدونم

تو نیستی و باز هستی

تو باز میگی فریدون