بود و ندیدم او را

رفت و حس کردم او را

شب تولد آن نازنین منتظر

دود کردم تمام وجود او را

با مستی شدید زنگ زدم و

گفتم برو دوست دارم او را

حال پشیمانم و بی لذت

کاش داشتم حتی سایه او را

من یه جلاد بی رحم گریانم

من به انتها رساندم احساس او را

بعد من سر کرد با خیال من

مرا باور نمیکند دوست دارد خیالم را