2 تن 19 ساله بودیم

در انباری تنگ و تاریک

عرق میرختیم و از نفس افتاده بودیم

قبل بوسه رمانتیک

ناگهان سیلی نور آمد

با فحش و چوب تر

این اولین و آخرین عاشقانه ما بود

بعد سه سال انتظار تر

او رفت از محله یا شهر یا کشور

هیچ نمیدانم و هیچم

و من و خانه بد باختیم

من عشق خانه خط تلفن