یادگاری

همه چیز اینجاست

هیچ وقت یلدا نبودی

میترسم از سایه ام
از کفش های خیسم
از این دل بی اعتنا
از این روح تنها طلب
مرا فروخت به یه مشت گوشت
امروز هستم فقط چند کیلو گوشت
این در بسته
درها به رویم بست
گریه های یلدای داشتم شب یلدا
آغوش های یلدای داشتی شب یلدا
زمستان سرد
با دل و تن سرد
سخت میگذرد
آنچه از تو به من رسیده
یه مشت وعده نارسیده
روح من که پوسید
وقتی دیدم تو را بوسید
بعد تو او را بوسیدی
خوش باشی غم نازنین
من که میشم خیس
از ترس این کابوس لعنتی
۰۳ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

امید خاطره آرزو رویا

میان دو مرد
همراه با لبخند
پشت سرت گنبدی زرد
روی سرت چادری نیمه سیاه و سفید
جلو پایت کبوترها چشم آدم میخوردن
از روی دستت ماهی ها پرواز میکردن
از درون زمین مارها رویدن
از آسمان ستاره ها پایین آمدن
به گنبد نگاه کردی دو نیم شد
به زمین نشستی رفتن دو مرد
گفتی
امید
خاطره
آرزو
رویا
گفتم امید هست
اما خاطره بد چیز یه
آرزو بد نیست
اما رویا یه چیز دیگه
سه شب پشت سر هم
تکرار شد این خواب و حرفهای درهم
بعد سه شب
رسید خبر رفتنت
۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۲ نظر
فریدون حیدریان

حرف نگفته

گاهی که آرامم مینویسم
آرام تر میشم
گاهی که آرامم مینویسم
عصبانی میشم
گاهی که عصابنیم مینوسیم
عصبانی تر میشم
گاهی که عصبانیم مینویسم
آرام میشم
بعضی از حرف ها نوشته میشن
بعضی از حرف ها نوشته نمیشن
بعضی از حرف ها را باید گفت
بعضی از حرف ها را نمیشود گفت
عده ای با حرف های ناگفته میرن
عده ای با حرف های گفته میرن
عده ای با حرف های گفته میمانن
عده ای با حرف های ناگفته میمانن
کاش تمام حرف ها قابل بیان و نوشتن بود
۱۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۳ ۲ نظر
فریدون حیدریان

قفس در میان قفس

مرغ عشق نرنجی از من و قفس
که تیر و سنگ و لاشخور و کرکس در انتظارن
بالت را از سر تفریح میشکنن
نفس ات را در هنگام سیری میکشن
مرا خود خواه نبین
لطفا قهر نکن
از آوازات محرومم مکن
مرا ببخش
اگر ناچار بودی گوش کنی به حرفای برزخیم
اگر در شب های سرد با تو قدم زدم
اگر بالت خیس شد از باران چشمم
تو در میان قفس من قفس داری
فکر نکن من دارم آزادی
هر چه که به چشم میبنی باور نکن
گاهی سیب سرخ کرم دارد در درون
گاهی ماهی عشق میکند با تنگ
۱۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۹ ۱ نظر
فریدون حیدریان

درک از زندگی

یه دسته از آدما
درک شون از زندگی
به اندازه غریزه شونه
یه دسته دیگه از آدما
درک شون از زندگی
به اندازه حرف دلشونه
دسته اول معولا
میرسن به خواسته شون
و حتی از انسانیت میگذرن
اما از نبود احساس رنج میبرن
دسته دوم معمولا
به خواسته شون نمیرسن
از تنهای رنج میبرن
و حتی همه چیز را بی روح میبنن
هر دو دسته با شکنجه روحی در جنگ ان
تن آدمی باید مال عشق آدمی باشد
خوشبختی در نبود عشق نیست
عشق باشد تن و روح آدم پاییزی نمیشود
۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۴ ۱ نظر
فریدون حیدریان

اسرار کابوس من

قبل هر اتفاق ناخوش
میبنم کابوس
بعد هر اتفاق ناخوش
میبنم خواب خوش
زنگ خطره برای من کابوس
بی معنی برای من خواب خوش
هر چه کنم این حادثه بد میاد
یه بار نشد من ببرم یا پیش نیاد
از سر غریزه بودی با من
نه عشق
الان نه با تو شادم
نه در این تنهای
نه با دیگران
خلاصه دردای من
همین یه خط همین
وقتی که زمین خوردم
لنز دوربین دیدم
نه دست
وقتی که از سکوت پر بودم
با کاغذ بی روح درد و دل میکردم
نبود آدم
تنها تر از هر چه تنهایم
۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۱۶ ۱ نظر
فریدون حیدریان

زمستون

زمستون پر برف
با دمپای پاره
پیش به سوی مدرسه
کتک خوردم از بچه ها
گفتن نزدیک بخاری نیا
زنگ تفریح وسط حلقه بچه ها
هه هه موهاشو لباساشو دمپای هاشو
بعد معلم میزد تو سرم
میگفت خری
فقط کتاب میاری و میبری
ما شیشه پنجره مون شکسته بود
نفت نبود
سقف مون چیکه میکرد
از پنجره بچه همسایه مون میدیدم
که با لباس زیر تو خونه شون نشسته بود
برام دست تکون داد
خنده کرد
حسودیم نشد
بی اختیار خندیدم
بی اراده دست تکون دادم
بعدش تا صبح باریدم
۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۶ ۱ نظر
فریدون حیدریان

اشگ سیاه

یادته
شماره جدید تو نوشتی
رو پوست آدامس موزی
تو جیبم گذاشتی
یقه مو درست کردی
دستمو گرفتی
با نگاه خاصی
گفتی چطوری
بریم رو نیمکت بشینیم
با سکوت رفتیم نشستیم
کلاغا قار قار میکردن
برگا با باد میرقصیدن
آسمون بود خونین
گفتی کافشن بدم
سرما نخوری
فدات بشم چشات چرا قرمزه
من کنارتم تا ته تهش
امروز پیشم اشگ سیاه نریز
برام گل نیار
نگو دوست دارم
عاشقتم
عوض شدم به خدا
باور بکن
تو با من کاری کردی
که دیگه فقط مرگ آدما رو باور میکنم
۱۲ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

نوک به نوک

اینجا عشق مادی
ازدواج غریزه ی
دوست وسیله
مطیع سنت پیغمبر فقط تو صیقه
ههه یه نگاه همیشه حلاله
خخخ بهشت میری اگه سر ببری
آدم پینوکیو
گربه نره
چوپان دروغگو
مجنون دنبال باسن و کمر باریک
لیلی دنبال مال و مکان تاریک
کافر چادر به سر
مومن عرق خور و دست گیر
زنده سنگ و گوه
مرده احترام و گلدسته
دلا پاره پاره
خنجرا نوک به نوک
دولت شیمیر شیمیر
خدا تیز بین اما فعلا خواب آلود
زندگی شما لجنه
خوشبختی یعنی عشق و پول نرمال و سلامتی
۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۱ ۱ نظر
فریدون حیدریان

تهوع آوری


هو و هو و

شدی هلو

با مغزت چی کار میکنی هالو

یه روز تخم کفتر خوردی

چه چه زدی

بعد مغز خر خوردی

خودت و به نفهمی زدی

چهار نعل کجا میری

زیر شلاق و بار میری

حمالی و نره خر و کتک و یونجه

زندگی میشه نه به خدا نمیشه

برنگردی دم تکون بدی

پاچمو لیس بزنی

من استخوون بهت نمیدم

حتی تف مو رو صورت نمیندازم

طاووس و سیمرغ بشی

باز مردودی

تو واسم راسوی


غیر قابل تحملی

تهوع آوری

لایق همون دلای مشقیی

من حتی قیامتم نمیخوام چشمم به چشم تو بیوفته

۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر
فریدون حیدریان