یادگاری

همه چیز اینجاست

فال گیر

جلاد دلت را میپرستی
 دیگر از چیزی نمیرنجی
خیالش را به آغوش های باز نمیدی
گاهی رو لبت خنده میتراشی
گاهی بین خودت و دیگران دیوار میچنی
هوس مرگ داری
بعد کابوس میباری
تازیانه عشق را در کودکی خوردی
 به هر جا رفتی یا به بن بست رسیدی
یا با دل شکسته برگشتی
بعد رفتنش نه خندیدی نه باریدی
 خودت را مثل ماهی در فاضلاب فرض میکنی
بادبادک آرزوت را ول کردی
شمعی در تند باد این جماعت هستی
فقط مرگ را نداشتی
گفتم فال گیر نیستی
حقیقت گویی
۲۰ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

خیس با سکوت


باد سر سخت

صاعقه ترسناک

صدای بارون

شمع روشن

بغض سنگین

کنج اتاق نشستن

عکست رو به رو

گوشم پر از صدای تو

سر میان دو دست

میکوشد برای فرار از سینه قلب

دفتر خیس با سکوت

خودکار لرز با سکوت

این حلقه آتش عشق میشود تنگو تنگ تر

دارم دوش میگرم زیر چشم تر

باز بر این زخم تازه مرهم دیده

نهادن با شوق بیشتر خنجر

ای یار سفر کرده

عقل و دل به عشق پشت کرده

رفتی نباش فکر بازگشت

که این دیوانه آدم شده

با اعتماد ناسازگارشده

همرنگ جماعت شده

۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۴:۰۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

بد تر از مرگ


لبخند دروغ

گریه دروغ

عشق هوس

هوس عشق

وجدان خاموش

خدا فراموش

شیخ مومن فقط روی منبر

آهنگ کفر

حجاب زوری
.
ماهواره نبینی

دزدی نجومی

آزادی یواشکی

سگ کشی با اسید

قفل بدبختی بی کلید

برادر برای ارث چاقو به دست رو به روی برادر

خواهر خوابیده مست با مرد خواهر

نسل به نسل میشیم کثیف تر

انسانت روز به روز میزنه لنگ تر

دوست با دشمن فرق ندارد

این شکنجه ها مرز ندارد

خیالم رنگ آرامش ندیده

این زنده بودن بد تر از مرگه

راه ما هنوز سده

۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۶ ۱ نظر
فریدون حیدریان

مرده روی زمین


از دایره هستی خارجم

با گیجی خاص میسازم

گاه ز وجودت بیزارم

گاه تو را فرشته میبینم

با تو یک بوسه از بهشت عشق نچیدم

اما از آنان که طعمش را چشیدن دیوانه ترم

از بودنت نبودت هیچ نفهمیدم

دلگیر نباش هر چه گذشت

من کنارت با خیالت با عقل نبودم

حال برای رسیدن به یکدیگر غیر ممکنیم


من که حتی با دیگری فکر سازش نداشتم

تو خود گفتی سنگ جلوی پایت نیستم

در سینه چه داری در عجبم

تو مرا داغ کردی چرا دوست دارم

بانو من مرده روی زمینم

۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۷:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

زیر تیغ کند عشق

عکست را یک دل سیر بوسیدم

لباست را برای آخرین بار به آغوش کشیدم

عاشقانه گریستم

مرغ عشق هایم را رها کردم

قاصدک هایم را آزاد کردم


برای پرنده ها دست تکان دادم

آماده رفتنم

گفته بودم مرگ هنگام غروب را دوست دارم

زیر تیغ کند عشقت هستم

از هر لحظه امروز مجنون ترم

آتش آتشم

سر میخورد روی ساتور اشگم

قصد کردم پایم را ببرم

تا به سویت نیایم

در را باز گذاشتم

شاید فردا قسمت لاشخور روی دیوار باشم

از صبح نشسته گویا خبر دارد رفتنیم

۱۰ آبان ۹۴ ، ۰۳:۰۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

دیوانه


نگاهت مشکوک

لبت غریبه

سلامت نمناک

خداحافظی ات با دست

تو هم از جنس منی

کم حرفی

کنار پنجره که هستی

به پرنده ها خیره میشی

از نگاه های طولانی بیزاری

از حرف زدن با جنس مخالف متنفری

اهل چای نیستی

شال گردن نمیندازی

با حیوان ها گرم تری

گندم همیشه در جیب داری

همه میگن دیوانه ی

تو هم مثل من قبلا عاشق بودی

ما از یه جنسیم

ولی جذب هم نمیشیم

آدم را فقط عشق دیوانه میکند

به دیوانه باید گفت عاشق

اگر دیوانه نشدی

عشق را نفهمیدی

۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

درد پا


اشکی از سر عادت میچکد از چشمم

اخمی بی دلیل فرو شده به پیشانیم

بغضی میخراشاند و رفتو آمد میکند در گلویم

دردی از پا تیر میکشد تا سرم

کنار بخاری سرمای استخوان سوز افتاده به جانم

خون میبارد مطمئنم

دو کلاغ لب به لب روی درخت لخت میبنم

روی دیوار گربه ای چشمک وحشناکی میدهد تحویلم

صدای جیغ بریده بریده جنون آمیزی میرسد به گوشم

دهن کجی دیوار را حس میکنم

از هر لذتی که بگی یتیمم

با هر دردی که بگی رفیقم

اولین روز رفتنت

این گونه گذشت

۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان

شب بخیر صبح


دنیام بی تو خط خطی

هوام بی تو زمستانی

کاش بودی

گوهر قیمتی

تا به صبح شب بخیر نمیگفتم

تا لباست را نمیبویدم

امشب باز خودم را مهمان کردم

به خیال بودنت

کاش میشد یه لحظه بودم

در حقیقت بودنت

خیانت قاتل عشق نشد

فراموشی ممکن نشد

فرار از چشم

راه حل ساکت شدن دل نشد

با تو بی تو هر چه خواستم نشد

خدایا تمام وجودم به پایان رسیده

از من فقط همین نفس مانده

باران هم دیگر حس آرامش نمیده

سنگ شدم

پاییزم

اگر بهار هم بیاید راضی نمیشم

۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۳:۴۱ ۱ نظر
فریدون حیدریان

دشمن خدا


پرونده ات شد بسته

تو انباری جاته

آخرش زیر منگنه میری

تو که روی فرش قرمز راه میری

دیگه نیستم دنبال نگاهت

اس نده نگو هستم به یادت

مادر بدبختیا دروغه

گرفتم چرا میگن دروغگو دشمن خدایه

رو دل گچ گرفته ما

یه خط یادگار موند از شما

اورژانسی نیستم

دیدم از این مدل پیچوندنا

فکر نکنی زرنگی

رو تخت خواب اولاش مهربونه

هر مردی که بگی

من اون روزو میبنم که تعویض میشی

به جرم تکراری بودن

اون چاهی که ازش مینوشی

تو رو خفه میکنه روزی

۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

کبریت کورم

با تو 

بی تو

با دیگری

تنها

هر طرف که باشم

بازنده ام

باشی نباشی این غم هست

این چشم آبشار پنهانی این لبخند دروغی هست

این آتش خاموش شدنی نیست برو

بدترین انتخاب برای خودم

بهترین تصمیم هست برای تو

کبریت کورم

ارزشی ندارم

من آن سمیم

که توی زلال را زهر میکنم

ناگهان میروم

اما برایت دعا میکنم

از خانه با خود فقط عکست را میبرم

همان عکسی که گفتم رژ لبت را دوست دارم

به خدا میسپارمت عشقم

میدانم

تو بهتر رشد میکنی بدون من گلم

۲۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۸ ۳ نظر
فریدون حیدریان