یادگاری

همه چیز اینجاست

۳۶ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مثلث

مثلثی که سه خط موازی شد

 دو خط به سر خط رسید یک خط به ته خط رسید

پسرک باید سر میکرد با زخمی که هیچ وقت خوب نمیشود

 مادرک از زندانی به زندان دیگر میرفت

 پدرک شاد برای رهایی از مسئولیت

هر سه در آتشکده کامل بودن

 هر سه در حسرت با هم بودن

 بودن گذشته به دورشان مدام میپچید

 آینده پوچ مدام خود نمای میکرد

 کاش پسرک دیده میشد

 کاش مادرک فرصت میداد

کاش پدرک از اشتباه دست میکشید

 هر سه را ای کاش بلعید در خلوت

۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۳ نظر
فریدون حیدریان

مترسک

تن فولادیت شد مترسک

 مرگ دوستانت شد شوک

 روزگاری حرفت دو تا نمیشد

 امروز میبافی هزار قصه ی بی خود

 عزت و قصرت را دود کردی

 همه را فدای مواد کردی

 دلیلش مهم نیست دوست ناباب یا سختی روزگار

 برای شروعی پرآوازه باید برید از هر آن چیز وابسته

عمر را باید گذراند با سلامت

ارزش آن را ندارد برای خوشی یک ساعت همه هلاک شوند

 شروع تو یعنی سلام دوباره به روزگار

 توی شاگرد استادی میشوی

برای استادی که میگفت نمیشود

۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۴ نظر
فریدون حیدریان

قصه

با چشمانت شوک به این مرده نده

سوسو نزن تو که آخرش گذری میگذری

این دیوانه بازی چه سود

تو که میدانی به پیشت میایم حتی اگر پایی برایم نماند

دلم را هوایی نکن دوباره همان قصه تکرار میشود

باز من میمانم تنها تو هم میمانی با او تنها

تو که میروی میشوم یه خنده لا به لای گریه

یه پرنده زیر تگرگ

میشم اون ساز شکسته که دیگه هیچ وقت صداش در نمیاد

چرا بدی هات یادم نمیاد

تو تمام دنیای منی ولی تو فقط به فکر خودی

۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۷ ۱ نظر
فریدون حیدریان

خواب

رگ زدم در خواب جان دادم مثل ماهی روی آب

 با چشم نیمه باز باران زد آمدی بالا سرم با فریاد

بوسه میزد اشگت به رویم دستت بود تو دستم

لا به لای گریه میگفتی خدایا چرا

حس کردم دوستم داری برای اولین بار

بوسیدی پیشانیم را بستی چشم نیمه بازم را

 رفتی در نیمه راه برگشتی

سر تو روی سینه م گذاشتی با صدای لرزانی دوست دارم را گفتی

 تو که از زنده ی من گذشتی چرا از مرده ی من نمیگذری

یعنی با مرگ من تو بیدار میشوی

۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۶ ۱ نظر
فریدون حیدریان

من و تو

من پشت چراغ قرمز تو روی نیمکت پارک من سلام ساده تو لبخنده عاشقانه

 من به فکر مقصد منتظر چراغ سبز تو به فکر تفریح منتظر یار بعدی

 من چند سالی درگیر با جهنم نبودت تو چند سالی شادی با بهشت کناریت

من یه مرد تنها تو یه زن با مردا

من با شعله سکوت بیدار تو با شعله آغوش بیدار

من بریدم از همه تو میخندی با همه

من بهت دادم هزار فرصت تو به هم دادی هزار خیانت

 من برات عابر ساده تو برام مرور درده چند ساله

۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

برادر

۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۲ نظر
فریدون حیدریان

گره

پیچیده پیچید گره ساده قصه

 بگو قصه گو همسفری یا هم سنگری

 تکرار میکنی یا تکرار میشوی

 باختی بیا بردی نیا

 تن جدا بود دل چسبیده بود

 افتتاحیه همان اختتامیه بود دلم دل کند از امید

 زندگیم شد بادا باد

 کوچک دیده شد این حس بزرگ

تو همان کودکی فقط بزرگ شدی

آغوش شد کنج اتاق لذت نوازش شد

 کابوس خیره رو به روی هم منو شمع میباریم

 او خاموش میشود من میخوابم

 صبح عجیبی دارم وقتی شروع میشود با حرف زدن با عکست عزیزم

۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

عادت قشنگ

کاش که قلب من و تو یه بار کنار هم باشن*****با مهر و مهربونی ها جدا از هر چی غم باشن

۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۹ ۵ نظر
سعید

مبهم

با هیشکی نجوشیدم

 فقط به خود پیچیدم

برای کسی نه درد بودم

نه مرهم نمیدانم برای چه گریستم

 به چی خندیدم مبهمم برای خود

شما بگوید خوب است یا بداست

آنی بهاریم آنی بارانیم

نه منتظرم برای یک معجزه

نه از وضع خود دارم گله

 اولو آخری نبود که بگم ته خطم

شاید خط خطیم

شاید تلف شدن اینس

ولی لاشه غرق اشگ نمیشود

 بی خوابی ندارد حدس میزنم غریبم

یا با من غریبن

انبوهی از سوال میچرخد در ذهنم

 کاش پاسخ گویی بود کنارم

۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۱ نظر
فریدون حیدریان

مرد یخی

بخشش سقوطی دوباره بود

 درک من از زندگی فقط به تو رسیدن بود

 دارد جوانه میزند تلخی خاطرات گذشته

این سکوت دیگر از درد نیست دارد میخشکد چکه چکه

 احساسم قبل خواب لحظه ی نیست

 یادت شوقی برای دیدار نیست

عشق مرده س پیشت پایم نمیلرزد

 محکم ایستادس نرمال میزند

 دل سردیت مرا مرد یخی کرد

 دیگر گرمی نگاهت مرا آب نمیکند

 غمو شادیت دیگر مهم نیست

شدی یه فرد معمولی همیشه درونو بیرونم یکی نبود ولی این بار یکی شد

۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۱ نظر
فریدون حیدریان