یادگاری

همه چیز اینجاست

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

پرستار

از رنگ سفید میترسم

مشگی بپوش پرستار

لعنت به ستاره و آسمون

پرده میخوام پرستار

توو اون شب پر ستاره

سفید تنش بود پرستار

هیچکس نمیدونه این راز و

مادرم ندونه بهتره پرستار

نمیتونم با دیوارا حرف بزنم

قلم و کاغذ میخوام پرستار

اینجا که پر خنده است

چرا شادی نیست پرستار

۳۱ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

فریدون

تو میخندی و میری

در میان تلویزیون

تو یه بازیگری دروغ گو

نگو توهم زدی فریدون

من مینوشم و بغض میکنم

تو میگی چی شده مهربون

من میگم آبادان

تو با بغض میری بیرون

من اشکم میریزه توو لیوان

تو داد میزنی چرا

من به سوی تو میدوم

تو باز نیستی آروم جون

من یه دیوونه ام

اینو خوب میدونم

تو نیستی و باز هستی

تو باز میگی فریدون

۱۴ تیر ۹۷ ، ۱۷:۴۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان

فریب شیرین

دیر اومده

ولی با لبخند

پوست میکنه

سیب زمینی رو

میگه آخ

دستم برید

نگاهم نکن

پرت میکنی حواسم و

میگم بذار ببینم

سر به هوای من

مقصر خودتی

زیبای من

هر چه میبنم

خونی نمیبنم

میخنده و میخندم

به این فریب شیرین

میگه ببخش عزیزم

فقط بخند همیشه

دیر اومدم میدونم

آخرین باره دیوونه

۰۶ تیر ۹۷ ، ۱۶:۲۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان