یادگاری

همه چیز اینجاست

۴۲۶ مطلب توسط «فریدون حیدریان» ثبت شده است

چرک کف دست

چرک کف دست چه جادو ها میکند
وجدان میخرد
عشق میخرد
جان میخرد
چرک کف دست واقعا کیمیای میکند
دوست ها ماندگار میکند
دهان ها میبندد
طناب اندیشه ها میبرد
نقاب پشت نقاب تعویض میکند
مسئولین محترم را به راه کج هدایت میکند
یه ملت را به آرامی رنده رنده میکند
دست آدمی را به میز میبندد
یه لشگر مخلص و مطیع میسازد
قانون و قاضی را هدایت میکند
دروغ را میان یه ملت جاری میکند
جنایتی نیست که ردی از او نباشد
چرک کف دست واقعا کیمیای میکند
۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۷:۱۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

بعد تو

چون و چرا ندارد
نفرین و رفتن ندارد
فصل سبز ندارد
شکی در سر ندارد
کام میگرید از هر چه که کام میدهد
زندگی میکند با هر چه که حال میدهد
مینوشد از هر چه که شوق میدهد
میگذرد از هر چه که غم میدهد
مینویسد و خط میزند
میسرودد و مچاله میکند
خودکار میجود و میخندد
سر به میز میکوبد و میبارد
قدم میزند و داد میزند
خودکار میشکند و فحش میدهد
نامه او نوشتنی نیست
حرف او در واژه ها نیست
عقل و صبر با او نیست
مثل پرنده مهاجر سرگردونه
اسیر فصل سرگردونه
این آدم من بعد تویه
۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۲ ۱ نظر
فریدون حیدریان

چه زیبا میشد

چه زیبا میشد
اگه دین و خرافه نبود
چه خوب میشد
اگه خشونت و جنگ نبود
آزادی و احترام بود
دوستی و انسانیت و مهربانی بود
رقص و شادی و لبخند کودک بود
چه زیبا میشد
اگه پرنده تو قفس نبود
ماهی تو تنگ نبود
حیوون زیر سنگ و چوب نبود
چه خوب میشد
به جای رفتن به مکه و کربلا
بودیم به فکر کارتن خواب و گدا
چه زیبا میشد
دست تو دست کنار هم قدم میزدیم
لبخند پشت لبخند به هم هدیه میدادیم
نوبت به نوبت شعر میخواندیم
چه زیبا میشد
چه زیبا
۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

همه چیز

گفت خوبی یا بهتری
چه خوشگل شدی عجب عطری
دلتنگت بودم
شعر تازه نوشتی
واژه های نابت را چیدی
ترافیک بود دیر رسیدم
چیزی بگو ناراحتی
گفتم خوبم
بهترم میشم
اگه چای بریزی و بخندی
اگه زیر آواز بزنی و برقصی
اگه خورشید را از پشت پرده به خانه مهمان کنی
اگه گوش مرا با آهنگی نوازش کنی
گفت توقع ات نا چیز است
تو با این نا چیز ها بهتری عجیب است
من یه هفته نبودم
فکر کنم دل تو از من تنگ تر است
گفتم همین نا چیز های تو برای من همه چیز است
۱۷ آذر ۹۵ ، ۰۶:۳۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

طبیعی نیست

دست و لبخند ات کنار من طبیعی نیست
گرمی و صدای ات برای من طبیعی نیست
از کجا آمدیی فرق تو با آدم چیست
اینجا برای موجودی مثل تو طبیعی نیست
جنس نگاه و موی ات از چیست
لذت شانه و لب ات از چیست
این همه صفات زلال تو طبیعی نیست
تو نباشی من عادت کرده چه کنم
با خودم بی تو چگونه سر کنم
زندگی بی تو که زندگی نیست
هر چند که قول تا ابد ماندن دادی
ولی این فکر پلید از ذهن من پاک شدنی نیست
وای به حالم اگه روزی برسد که صدای تو نیست
۱۴ آذر ۹۵ ، ۰۷:۲۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

نگران

صبح بعد باران
غمگین و نگران
این چه زندگی بابا
نداریم میان سفره نان
وعده رئیس شرکت چه شد
حقوق اول ماه چه شد
کاش دستی در اختلاس داشتی
از این دریا قطره ای داشتی
مبادا دست فروش بشی بابا
که از مامور شهرداری سیلی میخوری بابا
خودم کودک کار میشم
از درس و آینده ای که نیست جدا میشم
مثل یک مرد کوه میشم
این انصاف نیست
نشستن من در خانه درست نیست
نگو این مشگل تو نیست
نگو درس بخوان فردایت تاریک نیست
که تصمیم من عوض شدنی نیست
۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

مرده غریبه آشنای نداره

حرف دل جواب نداره
چشم کور سراب نداره
رفتن که نیست چاره
ماهی بدون آب زندگی نداره
شهر ما شادی نداره
دین ما منطق نداره
فرار که نیست چاره
پای لنگ راهی نداره
شب ما خوابی نداره
روز ما بیداری نداره
لالایی که نیست چاره
گوش کر شنیدنی نداره
ذهن ما آرامش نداره
دست ما گرمی نداره
اعتماد که نیست چاره
مرده غریبه آشنای نداره
لب ما شوقی نداره
تن ما رقصی نداره
ترس که نیست چاره
زندگی فانی فردای نداره
۰۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۹ ۰ نظر
فریدون حیدریان

شاید تموم نشد

همه چی از خنده های سر زده شروع شد
از اون نگاه های قیمتی گاه و بی گاه شروع شد
یا شایدم از اولین قدم زدن زیر بارون با یه چتر شروع شد
شایدم از اولین برف بازی کنار آدم برفی شروع شد
شایدم از تاب خوردن های با شوق شروع شد
شایدم شروع نشد
همه چی با اس ام اس های بی جواب تموم شد
با اون رقص لعنتی کنار غریبه تموم شد
یا شایدم با اولین بوسه تو به دست اون تموم شد
شایدم با اولین خندیدن تو با اون روی پشت بوم تموم شد
شایدم تموم نشد
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

مرد

مرد گریه نمیکنه
میمیره
یک دفعه نه
ذره ذره
عاشق نمیشه
دیوونه میشه
آروم آروم نه
یک دفعه
کوه میکنه
ولی دل نمیکنه
مثل فرهاد
زخم میخوره
ولی میبخشه
مثل یوسف
سیگار نمیکشه
درد میکشه
یه کوه بغض و
نرم میکنه
درد و دل نمیکنه
با سکوت میسازه
خودش پشت خم و
بلند میکنه
امروزش دیروز میشه
وقتی گذشته اش پیله میکنه
بار از دوش ات برمیداره
اگه یار غم اش باشی
کوه رو جا به جا میکنه
اگه دوسش داشته باشی
کویر رو باغ میکنه
اگه بهش فرصت بدی
۲۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

سراب مستی

عشق یه سفر خوشه با بلیط یک طرفه
یه بارون دل نشینه قبل طوفانه
عشق نامه های مچاله شده خیسه
صداهای جا مونده تو گوشه
گریه های پنهونی نیمه شبه
دیدارهای دزدکی کوتاهه
عشق واژه های خاموشه
دلتنگی همیشه بیداره
عشق از فاصله ها فاصله گرفتن
با رویا سر کردن
عشق دودو بغضو سر درد
اشگو کاشو انکار درد
عشق گره روی گره
چشمهای منتظر پشت پنجره
عشق سراب مستی
شراب سمی
عشق تپش های عاشقانه دل
ترک های جاودانه دل
حرف های بی منطق دل
۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۸ ۱ نظر
فریدون حیدریان