یادگاری

همه چیز اینجاست

۴۲۶ مطلب توسط «فریدون حیدریان» ثبت شده است

گنگ بی پایان

گاهی بخشش زمینه خطای دیگر میشود
گاهی صبر زخم را عمیق تر میکند
راه درستی و راستی همیشه درست نیست
تصمیم اشتباه همیشه خطا نیست
گاهی سکوت رنگ غم دارد
گاهی لب خندان نشانه درد میشود
فهمیدن مردم این سرزمین افسرده دشوار است
نباید هیچ وقت آدمک ها را قضاوت کرد
زندگی گنگ بی پایان
عشق شکنجه گر بی وجدان
آدمی همچو کشتی
روزگار همچو دریا
یا به آرامی به مقصد میرسی
یا که چنگال طوفان و غرق شدن
مثل من خاموش
یا شکست طوفان و رسیدن
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۳ ۲ نظر
فریدون حیدریان

همسفر جدید

بلند بخند
به کوتاه آمدن من
آجر بردار
از دیوار امید من
باز همسفر جدید از آن تو
باز قطار اشگ و مرگ از آن من
بازی با احساس
برایت کاری پر احساس
هوس و منفعت
برایت عشق و اولویت
بتی مقدس بودی
لعنت به تو که رفتی
لعنت به من که باز میخواهمت
لاک خیالت تمام مرا پوشانده
آخرین صدای پایت در گوشم جا مانده
پذیرفتن این جای خالی عظیم سخت
ساختن با این دل خرد شده سخت
خیال تو تخت
خواب تو راحت
قلم و جهنم با من دوست
یک شهر و بهشت با تو دوست
۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان

عشق جوک کابوس

از شب های اندوه من
قلم کمتر از یک قطره نوشت
به خانه دل لعنتی من
هر بار که پا گذاشت
چمدان بست و رفت
جوک مرا زخم زبان و کنایه میپنداشت
از کابوس و جدیت من جوک میساخت
نفهمید خشم من از عشق شدید بود
آن خطا از خود من نبود
حال دار و ندارم شده
یه سایه
دو حلقه
یه عشق مرده
غم زندگی از من نمیگذرد
دلم با این نبود نمیسازد
از این تن و روح بی لذت
دارم بغضی ماندگار و سر سخت
این ماندن همان نبودن است
کار من فقط و فقط تحمل کردن است
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۵ ۱ نظر
فریدون حیدریان

جهنم با بوی بهشت

گوشت پرستان
بی دل و بی وجدان
گلی در دست دارن
خنجری در آستین
راهی به تو نشان میدن
خود راهی دیگر میرن
شیره جونتو میدوشن
با دیگری مینوشن
با دیگران عرق خوشی میریزن
تو میشی دعا گویشان
با خودت قهر میکنی
با او آشتی
دوره ای روی ابری
عمری زیر خاکی
از این ستون تا اون ستون الافی
جهنمی که بوی بهشت میدی
از این به بعد تو افسایدی
در این زندگی
خوش نیامدی
خوش هم نمیمانی
صد درصد خوش هم نمیروی
چون دردی به نام دلتنگی داری
۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

قوی تر از عشق

آسمان ببار
غم دارم بسیار
باز کابوس و لرز
باز سکوت بی مرز
نفسم به زور میاید
بغض شده سد جدید
ترک خورده ام
 به زودی نابود میشم
 تصادف یک نگاه ساده
 برای دل شده فاجعه
 حال اگر هزار بار تمام شود
تمام نمیشود
چیزی قوی تر از عشق
 مرا به سمت تو جذب میکند
حیف شدیم حیف
 هر چه سال ها بیشتر میشود
دل من بیشتر و بیشتر نخ کش تر میشود
این طوفان با مرگ تمام میشود
جنگ عقل و دل من صلح نمیشود
روزگار چرا با من مهربان نمیشود
نکند از چرخه او من خارجم
۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۵۲ ۱ نظر
فریدون حیدریان

امام تعطیل

مال یتیم خوردی
 بعد روی منبر نشستی
 با چشم تر گفتی
 علی علی
 پای سجاده اشگ ریختی
 بعد اشگ یه ملتو در آوردی
 مکه رفتی
 با پول نذری
 کبک ما رو سر بریدی
 کبک خودت شد خروس حاجی
 بالا نشین تمام مجالسی
 داری ریش و لباس جادویی
 تو هر زمینه نظر داری
 کلمه نمیدانم نداری
 هر جا بخواهی به میز میرسی
 بی پولی بیکاری نمیبنی
 شکارچی که شکار نمیشی
 خوش فقط تو زندگی میکنی
 روحانی نیستی
 گرگ مذهبی هستی
 همه میگن بهت امام جمعه
 من میگم امام تعطیل
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

سیگار و مشروب

بوسه بر گردن
 دست دور کمر
شب مهتاب
 میان لاله ها
بی هوش از سیگار و مشروب
 شرعی نیست
 به درک
 پشتش عشق است
 مهم این است
 نه دین دار نه کافرم
 بنده عشقم
 بهشت مال شما
زمین را برای خود بهشت میکنم
 به من ناسزا نگوید
نبرید و ندوزید
حاجی موسی به دین خود
عیسی به دین خود
گفتن امر به معروف
 نه امر به زور
عمل من عیب نیست
 تو عیب میبنی
 باید اول حق انتخاب بدی
 نه ما را با شلاق هدایت کنی
 چار چوب تو
چار چوب من نیست
 تو راه خود برو
من راه خود
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۹ ۰ نظر
فریدون حیدریان

همیشه آماده باش

زخم زبان و نفرین
 کلک و دروغ
 فلک و خرافات
 تقدیر و سرنوشت از پیش نوشته
 جبر و احتمال
 یار و خیال
 دوست رفته
 دشمن بی شماره
 کوله بسته
 دل خسته
 بال شکسته
 سازش غیر ممکنه
 دیده خیانت دیده
 کابوس مرگ هر شبه
 در سر آتش
 پا ندارد توان
 آسمان غروب
 من پر از سکوت
 خیره ام به خورشید
چرا از من برید
باید رفت تا کرد رشد
باید درس گرفت از باخت تا رسد برد
اشگ و سکوت چه حاطل
 بخند و محکم باش
 سد شکن باش
 همیشه آماده باش
 تو شکوفه میزنی
 بعد این زمستان
۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان

ترس خواب و بیداری

دستمال خیس روی میز
رژ لب روی عکس
عطر پیچیده
نم گلدان ها
ظبط روشنو آهنگ قدیمی
این خیالو خوابو توهم یا هر آنچه که میگویند نیست
نبودم تو آمدی
پیش من مغروری
در نبود من میباری
همیشه این گونه میشد
یا تو دیر میامدی
یا من در عالمی دیگر بودم
نه علت رفتنت را فهمیدم
نه این آمدن را
اگر نگران منی
حال این روزای من همین دو خط س
نه طلوع نه غروب
سیاهی فقط سیاهی
نه عاقل نه دیوانه
باهوش مستی
زندگی ترسی س
بین خواب و بیداری
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۴ ۲ نظر
فریدون حیدریان

بلیط خیس خیانت

یک جفت کفش مبهم پشت در
دستم روی دستگیره در
با صدای لبریز از شوق گفت
پرواز کرد مزاحم پر
برگشتم روی پله ها نشستم
بلیط را با خون چشم ذره ذره کردم
با بی میلی از پله ها پایین رفتم
بعد با خشم از پله ها بالا رفتم
پشت در نشستم
ساعت رسید به پنج و نیم
در باز شد هر دو مرا دیدن
در را بستن باز گشودن
من خودم بودم باور کردن
دلم را سپردم به خیابان
رفتم رفتم
خسته خودم را گوشه کوچه دیدم
به خانه آمدم
آمبولانس دیدم
کنار جسد دو هرزه خندان
۱۷ دی ۹۴ ، ۰۶:۲۲ ۱ نظر
فریدون حیدریان