به سراغم آمده خوش خیالی
به دلم افتاده باز بی قراری
تا به کی هی سوختن و خامی
تو هم ای دل به زبان دوستِ مایی
به سراغم آمده خوش خیالی
به دلم افتاده باز بی قراری
تا به کی هی سوختن و خامی
تو هم ای دل به زبان دوستِ مایی
نتیجهِ بازی ما
همیشه صفر صفر بود
غمِ ما شبیه ما
همیشه سکوت و سکوت بود
آجر به آجر پشتِ هر دیوار گریستی
آنی تو را نخواست و در خیال زیستی
ای من به فدای تو ای دلِ از سینه سیر
چیزی بگو باز مست و خرابی یا نیستی
نسیمِ بهار به گَردِ پرواز چه میگویی
در خانهِ مادرانِ آبان چه میکنی
تا کی قرار است رنگ و ریا باشی
زمانِ سبز بساز اگر توانایی
آه همرنگِ شب شد ماهم
دیوانه دو چشمِ بی ماهم
میجوید و هی خیال میبازد
اینجاست آنجاست یا کنارم
کفشِ کهنهِ مادرم
در میانِ کفش های شیک ما
هم عشق است
هم فلسفه هم ایثار هم غم
هم نمیدانم
طوطی صفتانه تا کی تسلیت گو باشیم
با شمع چگونه حریفِ اژدها خو باشیم
من که از نامِ آدمی خجالت دارم
ما شیرانِ مجازی چو موش و جارو باشیم
هم رها کرده هم رها شده
دلم بی اراده چرخ زده
هوشیاران به من بگوید
این چرخه راهِ خروج داره ؟