سر درد من با خواب حل نمیشود
یک ستاره در آسمان من روشن نمیشود
سوخته ام دیگر نیستم لذیذ و عزیز
آن دستای مشت شده پوچ گل نمیشود
این روزا روزهایم شبیه سایه شب است
لعنتی گل به خودی زدن گل برد نمیشود
جنس لبش خوب است بد جنس واقعی
حوای من مست کرده و آدم نمیشود
پچ پچ های تو هنوزم در گوشم هست
آن خبرهای بد بد خوب نمیشود
رفته ای و رفتن همدردی مسکن های خوب
چرا خون روی پیتزای من سس نمیشود