سکوتشناسِ من
تنهایی به قلب میزند
آنگاه که میانِ هزار دوری دارمت
هم گِل و هم جانم
خبر داری که از غریبی ما
خون به دلِ ماه افتاد
حتی اگر نباشی
دوست داشتنِ تو
حقِ من است
ما انسانِ بیزبان
که سلام آغوش
و بوسه خداحافظ
سکوتم نیست سکوت
من تمامِ نورم را
گفتم به همین گل
که گلتر شد در دستت