پاییز است
آلبالوی یخزده میخورم
به یاد گوشواره تو
به چه امید
در این بیابانِ سبزپوش
جوانه زند عطرِ گل
شبِ گیسوی تو
از دستِ من
ماه شدن میخواهد
غمم این است
که غمم در سینه
مرواریدِ صدف نیست
جانا
من از خود سبز شدهام
یا از بذرِ نگاهت