مهناز داری به چی فکر میکنی من نشستم خیره شدم به ابرها دارم دنبال اون آرامشی میگردم که وقتی بچه بودم تو دیدن ابرا میدیم نمیدونم بچه بودم ابرا مهربون تر بودن یا ذات من تمیز بود حس آرامش میکردم مهناز تو چرا همش به بچگیات فکر میکنی من مگه تو فکر نمیکنی مهناز چرا ولی به اندازه تو نه یه جوری درباره اش حرف میزنی که بوی حسرت میده من حسرت داره ولی گاهی وقتا یه لبخند ساده رو لب میاره یه کوچولو آرامش میاره مهناز اینارو ولش میدونی آرامش چی من نه مهناز همین که به یاد خدا باشی یعنی آرامش داری من مگه خدا هست