من ماندم و واژه های خیس
پشت به سرابی بدون تردید
کاش زود تر تمام میشد
بازی گریز و تعقیب
من ماندم و زانو های خونین
رو به پلی زخمی
که رفتن یعنی مرگ و
و ماندن یعنی هیچ
من ماندم و کوه های بغض
زیر آسمانی ابری
که سهم من نیست ببینم
خورشید و اندک بارانی