به پروانه نفس
به شمع تاریکی
قصهِ باد عجیب
شبیه آدمی ست
آجر به آجر پشتِ هر دیوار گریستی
آنی تو را نخواست و در خیال زیستی
ای من به فدای تو ای دلِ از سینه سیر
چیزی بگو باز مست و خرابی یا نیستی
نسیمِ بهار به گَردِ پرواز چه میگویی
در خانهِ مادرانِ آبان چه میکنی
تا کی قرار است رنگ و ریا باشی
زمانِ سبز بساز اگر توانایی
آه همرنگِ شب شد ماهم
دیوانه دو چشمِ بی ماهم
میجوید و هی خیال میبازد
اینجاست آنجاست یا کنارم
کفشِ کهنهِ مادرم
در میانِ کفش های شیک ما
هم عشق است
هم فلسفه هم ایثار هم غم
هم نمیدانم
طوطی صفتانه تا کی تسلیت گو باشیم
با شمع چگونه حریفِ اژدها خو باشیم
من که از نامِ آدمی خجالت دارم
ما شیرانِ مجازی چو موش و جارو باشیم
هم رها کرده هم رها شده
دلم بی اراده چرخ زده
هوشیاران به من بگوید
این چرخه راهِ خروج داره ؟
گردونِ صد رنگ را بازی دهم این بار
هر بند بندِ دل را مرهم نهم این بار
خواهم که شاد باشم گیرم زمان بازی
رفت و گذشت ای دل بی دل شدی دل آزار ؟