یادگاری

همه چیز اینجاست

زیر تیغ کند عشق

عکست را یک دل سیر بوسیدم

لباست را برای آخرین بار به آغوش کشیدم

عاشقانه گریستم

مرغ عشق هایم را رها کردم

قاصدک هایم را آزاد کردم


برای پرنده ها دست تکان دادم

آماده رفتنم

گفته بودم مرگ هنگام غروب را دوست دارم

زیر تیغ کند عشقت هستم

از هر لحظه امروز مجنون ترم

آتش آتشم

سر میخورد روی ساتور اشگم

قصد کردم پایم را ببرم

تا به سویت نیایم

در را باز گذاشتم

شاید فردا قسمت لاشخور روی دیوار باشم

از صبح نشسته گویا خبر دارد رفتنیم

۱۰ آبان ۹۴ ، ۰۳:۰۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

دیوانه


نگاهت مشکوک

لبت غریبه

سلامت نمناک

خداحافظی ات با دست

تو هم از جنس منی

کم حرفی

کنار پنجره که هستی

به پرنده ها خیره میشی

از نگاه های طولانی بیزاری

از حرف زدن با جنس مخالف متنفری

اهل چای نیستی

شال گردن نمیندازی

با حیوان ها گرم تری

گندم همیشه در جیب داری

همه میگن دیوانه ی

تو هم مثل من قبلا عاشق بودی

ما از یه جنسیم

ولی جذب هم نمیشیم

آدم را فقط عشق دیوانه میکند

به دیوانه باید گفت عاشق

اگر دیوانه نشدی

عشق را نفهمیدی

۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

درد پا


اشکی از سر عادت میچکد از چشمم

اخمی بی دلیل فرو شده به پیشانیم

بغضی میخراشاند و رفتو آمد میکند در گلویم

دردی از پا تیر میکشد تا سرم

کنار بخاری سرمای استخوان سوز افتاده به جانم

خون میبارد مطمئنم

دو کلاغ لب به لب روی درخت لخت میبنم

روی دیوار گربه ای چشمک وحشناکی میدهد تحویلم

صدای جیغ بریده بریده جنون آمیزی میرسد به گوشم

دهن کجی دیوار را حس میکنم

از هر لذتی که بگی یتیمم

با هر دردی که بگی رفیقم

اولین روز رفتنت

این گونه گذشت

۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان

شب بخیر صبح


دنیام بی تو خط خطی

هوام بی تو زمستانی

کاش بودی

گوهر قیمتی

تا به صبح شب بخیر نمیگفتم

تا لباست را نمیبویدم

امشب باز خودم را مهمان کردم

به خیال بودنت

کاش میشد یه لحظه بودم

در حقیقت بودنت

خیانت قاتل عشق نشد

فراموشی ممکن نشد

فرار از چشم

راه حل ساکت شدن دل نشد

با تو بی تو هر چه خواستم نشد

خدایا تمام وجودم به پایان رسیده

از من فقط همین نفس مانده

باران هم دیگر حس آرامش نمیده

سنگ شدم

پاییزم

اگر بهار هم بیاید راضی نمیشم

۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۳:۴۱ ۱ نظر
فریدون حیدریان

دشمن خدا


پرونده ات شد بسته

تو انباری جاته

آخرش زیر منگنه میری

تو که روی فرش قرمز راه میری

دیگه نیستم دنبال نگاهت

اس نده نگو هستم به یادت

مادر بدبختیا دروغه

گرفتم چرا میگن دروغگو دشمن خدایه

رو دل گچ گرفته ما

یه خط یادگار موند از شما

اورژانسی نیستم

دیدم از این مدل پیچوندنا

فکر نکنی زرنگی

رو تخت خواب اولاش مهربونه

هر مردی که بگی

من اون روزو میبنم که تعویض میشی

به جرم تکراری بودن

اون چاهی که ازش مینوشی

تو رو خفه میکنه روزی

۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

کبریت کورم

با تو 

بی تو

با دیگری

تنها

هر طرف که باشم

بازنده ام

باشی نباشی این غم هست

این چشم آبشار پنهانی این لبخند دروغی هست

این آتش خاموش شدنی نیست برو

بدترین انتخاب برای خودم

بهترین تصمیم هست برای تو

کبریت کورم

ارزشی ندارم

من آن سمیم

که توی زلال را زهر میکنم

ناگهان میروم

اما برایت دعا میکنم

از خانه با خود فقط عکست را میبرم

همان عکسی که گفتم رژ لبت را دوست دارم

به خدا میسپارمت عشقم

میدانم

تو بهتر رشد میکنی بدون من گلم

۲۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۸ ۳ نظر
فریدون حیدریان

بشریت مساوی حشریت


از گل نون ساخت

با جوراب دستکش ساخت

با زغال روی کارتون

عکس خودشو کشید خندون

روی کارتون دیگه نوشت

بشریت مساوی حشریت

یکی را کنار صورت گرفت

یکی را کنار سینه گرفت

میان مردم رفت گفت

منم سر راهی

ولی تن نمیدهم به هر کاری

قیمت ندارد نجابتم خدا دارم

تا ابد نمیشوم خم

دست فروشم

تن نمیفروشم

نفس من ورق نمیخورد با پول تو

زنیم مرد تر از تو

درک تو از زندگی هست کمتر از حیوان

فقط میخواهی سیری شکمو زیر شکم

بشریت مساوی حشریت

۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

شب پاییز


مرگ مرا پیدا کن

یارم پریشان

دلم خون

عزیزانم دشمنن

قدمام پر دردن

کابوس حک شده در خوابم

فکر خودکشی نشسته در سرم

شب پاییز بدون دست عزیز

هستم مریض

شب پاییز

زمانی میگفت عزیز

امشبو بی خیال از فردا نگو

من کنارتم از دردا نگو

سرود پیروزی رو زمزمه کن

اسب وحشی دلتو رام کن

این در بسته باز میشه

باز گریه هامون لبخند میشه

میدونم حرف زیاده

حریف زیاده

یادت نره

ما یه بار گذشتیم

از این انفرادی اجباری

دروغی فریبی بود

ماری روباهی بود

۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۱ ۱ نظر
فریدون حیدریان

خودکشی پرنده


بخواب فاصلمون زیاده

میدونم دنیا سیاهه

نگو خواب مرگه کوتاهه

این آدما گفته هاشون همه فریبه

امشب که داره بارون میاد

یه پرنده میبنم که مثل من خوابش نمیاد

میچرخو میچرخه

فکر کنم تو فکر یه خودکشیه

به آشیونه نمیره

شاید همدمش زیر این بارون مرده

پراش داره میرزه

دلم به حالش داره میسوزه

داره آواز میخونه

خوشحاله خوشحاله

زمین خورد

دوباره پر کشید

مرگو تو آسمون میخواد

با آواز و پرواز میخواد

خودکشیه قشنگیه

کاش قسمت منم بشه

۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۳ ۱ نظر
فریدون حیدریان

دود عشق


بیا ابرهای سیاه را ببر

تیغ لرزان را ببر

بشین ساز دهنی بزن

این دلشوره ها را راهی کن

پرده ها را بکش

آواز بخوان

گریه های شیر آب را قطع کن

فریاد ساعت را سکوت کن

شانه و قیچی بیار

ریشو مویم را اصلاح کن

نذار حس کنم پوچ ترین پوچم

تو که میدانی شب از درد نبودت بالش گاز میگرم

تو که میدانی بی تو با کسی سخن نمیگویم

چرا رفتی

چرا نمیایی

از آتش عشق فقط دودش به من رسید

چیزی به جزء این جای خالی بزرگ

این رویای دو رنگ واهی نماند

بیا مهربانم

۱۰ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۳ ۳ نظر
فریدون حیدریان