یادگاری

همه چیز اینجاست

۴۵۶ مطلب توسط «فریدون حیدریان» ثبت شده است

... یازده ...

منم یه روز عاشق میشم

منم فراموش میکنم

نبین که بی صدا شدم

منم پر خنده میشم

 

امروز تو امروزم میشه

امروز من امروزت میشه

بازی دنیا همینه

غم و خنده میاد و نمیمونه

 

ولی مثل تو نمیشم

خواهر شدی عشقم

من مثل تو هنرپیشه نمیشم

عاشق بشم عاشق میشم

۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۸:۰۴ ۲ نظر
فریدون حیدریان

... ده ...

سیاهی رفتار من

از ذات من نیست

غم دارم غریبه

حوصله حرف زدن نیست

 

بگذار حرف بزنه

چوب و آتش و سکوت

امشب دو ماه چشم ماه من

باریده و ابری است

 

یه دنیای بی محبت

سهم من همیشه سکوت

فاصله یه کوهه غریبه

کوهی بزرگ تر از فقر نیست

۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... نه ...

بگذار ببارم

فقط یک شب

کودکانه و بی شرم

روی شانه های لختت

 

توو سینه ام

یه دریا سرکوب شده

نمیدانی و میدانم

اگر نبارم میمیرم

 

مریض لاعلاجم و

عشق تو لاعلاج تر

میان لاعلاج ها

به زودی میمیرم

۱۹ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... هشت ...

بو میده

تمام رفتارت

کمتر با منی

خوشی با مجازیت

 

این دیوار را

کی ساخت

من و کتابام

یا خود خودت

 

سرد شده

سکوت خانه

بریدی و بریدم

میدانی و میدانم

۱۵ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... هفت ...

من عقل و منطق

او دل و احساس

من او شدم او

او من شد و من

 

بازی عشق است

ما بی اراده

دیروز من کو

چی شدم من

 

یه روز گیجم و

یه روز مطمئن

یه روز فراری و

یه روز منتظر

۰۷ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۱۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... شش ...

منه دیوونه رو

دیوونه میکنه

دیوونه بازی

تویه دیوونه

 

بگو دیوونه

زیر برف شادی

دویدن و دویدن

لذت داره واقعا

 

بگو دیوونه

مشت کوبیدن به کیک

و لیس زدن انگشت

لذت داره واقعا

۰۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۴۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... پنج ...

نگار من

سکوت کامل

زخمی دیروز و

فراری ز من

 

نگار من

رابطه مرده

گیجی و غم داره

امیدوارم رها بمانی

 

نگار من

لیلی من باش

منتظرم و منتظر

شیرین من باش

۳۱ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... چهار ...

موهای او میریزه

چشمای من میباره

چه بی رحمه سرطان

پرستار و بیمار میمیره

 

سایه او لاغر شده

صدای او پر پر شده

دیگه طاقت ندارم ببینم

کاش جای او میبودم

 

هر آمپول او

تیر به قلب من

مرگ تدریجی او

مرگ تدریجی من

۲۹ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۴۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... سه ...

تصمیم سختی بود

اما پذیرفتیم

پول نبود و ما

مرگ پذیرفتیم

 

زیر سقف خراب خرابه

گور کندیم خسته خسته

و دور سرنگ خالی

حلقه زدیم با گریه

 

و چرخید و چرخید

تا انتخاب کند قربانی

و چقدر قبل مرگ مردیم

خداحافظ خداحافظ خودکشی

۲۷ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۰۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... دو ...

توو اتوبوس توو تاکسی

پیاده یا با موتور

لبخند یادش نمیره

اون همیشه بهاره

 

به ساندویج به چای

نه نمیگه همیشه

رضایتش زوری نیست

چشماش دروغ نمیگه

 

به حدی اون مهربونه

حس میکنم خواب و خیاله

یعنی یه دوست واقعی

اومده تا بمونه

۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان