یادگاری

همه چیز اینجاست

۴۴۴ مطلب توسط «فریدون حیدریان» ثبت شده است

افکار طوسی

سلام من افکار سعید طوسی م

میخوام یه کم درد و دل کنم

چرا دادگاه میرین ناله کنینن

بیاین یه قانون جدید اضافه کنیم

چرا نباید پسر صیقه کنیم

چرا یه تنوع توو زندگی نداریم

خدا فراموش کرده بگه

بیاین به جای خدا حرف بزنیم

آب از آب تکون نمیخوره

چرا اینقدر دست دست بکنیم

اگه بشه به قرآن ثواب میکنین

منم قبل و بعد قرائتم دعاتون میکنم

۱۰ بهمن ۹۶ ، ۰۵:۳۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

دستای مقدس

تو محله مون یه پیرمرده

که همه بهش میگن دیوونه

با ریش و موی بلند جذابه

هیچ کس خنده و گریه شو ندیده

هر موقعه که یه پیکان رد میشه

یه دقیقه فقط دستاشو میبوسه

میگم پیکان و دوست داری

میگه یه روز با پیکان رفت و رفت

میگم چرا دستاتو میبوسی

میگه دستای من مقدسه

میگم چراشو به هم میگی

میگه آخه یه روزی تو دستای اون بوده

ساکت و مات میشم مثل مجسمه

میگه خاطره های خوب و بد

همیشه همیشه موندگاره

۰۱ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

امشب مسافریم

سقفی ندارم واسه امشب

واسه خاطره ساختن مشترک

ولی غصه نخور سقف میسازم

حتما خوش میگذرونیم امشب

یه چادر مسافرتی دارم

که وقتشه بیرون و ببینه امشب

میتونه خاطره موندگار بسازه

میتونیم فکر کنیم مسافریم امشب

شبم که مهتابی و پر ستاره است

آخ چه شبی بشه امشب

آهنگ یه شب مهتاب فرهاد دلنشینه

خیلی خیلی شنیده نش واجب امشب

آماده باش واسه سفر کردن و رویا چیدن

من و تو آخ من و تو مسافریم امشب

۱۶ دی ۹۶ ، ۰۸:۴۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

اگه پشت هم باشیم

اگه پشت هم باشیم

میتونیم این سرزمین و شخم بزنیم

میتونیم گلای تازه بکاریم

میتونیم دیو پر پر بکنیم

اگه پشت هم باشیم

اگه از برق شمشیر نترسیم

اگه گول هویجای چیده روباه و نخوریم

میتونیم اهریمن و از نفس بندازیم

اگه پشت هم باشیم

میتونیم کابوس و پاکش بکنیم

میتونیم سبز بشیم و سبز بمونیم

میتونیم یه جون تازه بگیریم

اگه پشت هم باشیم

کسی حریف ما نمیشه

پیروزی به ما میرسه

قفس میشکنه و آسمون مال ما میشه

۱۰ دی ۹۶ ، ۰۴:۳۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

چشم رنگی

مثل یه ماه میدرخشه

تو این همه سیاهی

گلاش و بو میکنه

دخترک چشم رنگی

میگه آقا آقا گل

یکی بخر بده به خانوم

مرده میگه برو کنار

اینجا خیابونه خانوم خانوما

میره رو جدول میشینه

دستای سردشو ها میکنه

صدای خنده بچه ها رو میشنوه

دوست داره جای اونا باشه

غمش از چشمش میزنه بیرون

دلم میگه برو گل بخر فریدون

میگم یه شاخه گل میدی

میگه اینا نیست فروشی

۰۹ دی ۹۶ ، ۱۳:۲۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

شبای دی

دفتر کاهی و مداد دزدی

تکلیف بی لذت و سردی

زمستون جهنم بود اون روزا

ترکه خیس بود و بی نفتی

میگفتم خدا منو ببین

یا مرگ برسون یا گرمی

بعد میگفتم تو یه دروغی

مثل غول زشت و پری

حالا دی که میشه سرد میشم

گریه میکنم مثل آدم برفی

کی میگه بزرگ بشی یادت میره

منو پیر کرد خاطره های کودکی

شبای دی از یادم نمیره

لرز و گریه بود و بی خوابی

۰۸ دی ۹۶ ، ۲۳:۱۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

جنون لخت

شعر من هندی نیست

از زیر خاکستر بلند شده

چشاش هر شب خیسه

حالش از شاعرش بدتره

دست به عصا نیست

موج درد و اعتراضه

گاهی رو به روی سیاسته

مثل یه فلسطینی سنگ تو مشتشه

چند تا واژه بی نفس نیست

یه جنون لخت تنهایه

بیدار میشه و نفس نفس میزنه

کابوس ش و حتی به دیوار نمیگه

شعر من تنها نیست

همراه صدای هق هق منه

خط به خط بغض داره

به خط خطی شدن عادت کرده

۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۸:۵۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

از یادم نمیرود

شوخی تو با اتوی خاموش
 رقص تو با آهنگ شاهینم
 شوخی من با لنزهای تو
از یادم نمیرود نازنینم
 بازار و یهویی قایم شدن
 آتش بازی و سیب زمینی
 بارون و پا لخت دویدن
 از یادم نمیرود نازنینم
 شهربازی و بچه شدن
 سلفی و مردن از خنده
 اسم بچه و قهر کردن
 از یادم نمیرود نازنینم
 گریه دو نفره زیر دوش
 گریه تو پشت شیشه اتوبوس
 لرزیدن و زانو زدنم
 از یادم نمیرود نازنینم
 بوق و ماشین عروس تو
آذر و آخرین تیر تو
رقص من با مرد تو
از یادم نمیرود نازنینم
۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۶:۲۲ ۱ نظر
فریدون حیدریان

دوستم نیلوفر

لاله به دست آمده نیلوفر
بعد جنگ ها رسیده نیلوفر
 داغ و صمیمی است همیشه
 خورشید شب من شده نیلوفر
دستم که میگیرد دل میبرد
تشنه را تشنه نمیگذارد نیلوفر
سرفه های قلم مرا شنیده
 دیدم که اشگ ریخته نیلوفر
اما دلم جای دیگه است
 هنوز گذشته با منه نیلوفر
تظاهر نمیکنم به دوست داشتن
 باور کن اشتباه رابطه نیلوفر
محکومم به این رنج لعنتی
 برقرار بمانی دوست دخترم نیلوفر
خاطره خوب و ماندگار منی
 مرا ببخش نمیتوانم بمانم نیلوفر
۲۱ آبان ۹۶ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

آرایش غلیظ

من قدیمی ترین جنازه سردخانه عشقم
من خط خطی بعد سه نقطه ام
من دیوانه ام حلقه خاک کردم
با خاکستر لباس عشقم خوابیدم
بعد آرایش غلیظ بی تماشاگرم
ساعتی به خودکشی با گاز فکر کردم
من شک بین رفتن و ماندم
دلم را سرد میکنم و درهم
دستیم که گلویم را گرفته است
نه رهایم میکند نه جان میدهم راحت
من یه زنم که زن دوم دیده
درخت جوانم که با چوب خود سوخته
خاکسترم به دنبال پرنده ام رفته
‎خواهر من کبریت بی خطر نبوده
۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان