شبم تاریک و من در انتظارم (بزودی)
خودکارم دارد نوک میزند
به دفترم
مغزم انگار کندوی زنبور ها شده
قلبم انگار لی لی بچه ها شده
دارن یکی یکی فرار میکنن
اونای که دوست بودن با من
این پل را میسوزانم
از این به گل نشستن متنفرم
پیاده کردن سرم
هر رنجی را که بگی
دلم واسه هر که سوخت
سوخت
لبخند دادم
زمین را بوسیدم
مرا کاشتن میان
سیلی از حرفهای ناگفته
برادر بودن
چرا من ندیدم
سایه شان چوب به دست بودن
دیاری میخواهم که نه چهره خندان ببینم
نه گریان
آنچه هست
فریبست
یه نیمکت تو خیابون قشنگه زیر بارون
کنارم باشی باهم بریم راه آروم آروم
قشنگه وقتایی که چشام پر اشک میشه
با دستای لطیفت گونه هام باز لمس میشه
چقدر خوبه زمانی که من ناراحت و دلم گرفته
یهو با دیدن صورت ماهت میبینم شادی دنیامو گرفته
تو عشقی و تو آرومی واسه من
بیا امشب تو توی آسمونم
تو این روزای سرد و زرد و خسته
دل هیچکس مثه من نشکسته
یه روز پاشی ببینی نیست تو جات
کسی که بوده تنها تو ی دنیات
ببینی جای اون یه قاب عکسه
نمیدونم چطور قلبم نترسه
شدم تنهای تنها توی خونه
همه جاهای خالی جای اونه
میگن اونی که رفته دیگه رفته
فقط دیدار ماست آخر هفته
من اینروزا میام به دیدن تو تو تو شب ها بیا تو خوابای من
میخوام چشمامو باز امشب ببندم بزاری دستاتو تو دستای من
تو عشقی و تو آرومی واسه من بیا امشب تو توی آسمونم
این روز ها دورم را پیله ی فرا گرفته
به اسم خاطرات کودکی
انبوهی حسرت دارد
اندکی شادی
آنچه به جدیت میگفت شوخی شد
آنچه محض خنده بود حقیقت شد
این بار برای بدریغ کردنت
نه دعا دارم نه نفرت
از این به بعد این مرد بی پدر
قصه اش به سوی دیگر پیش میرود
بدان
دلی که یک بار زیر پا بشکند
برایش فرقی نمیکند
زیر پای یک لشگر باشد
یا نوازشگری کنارش باشد
درد و دلی که شنونده نداشته باشد
برایش فرقی نمیکند
سکوتی تهی باشد
یا فریادی کر کننده باشد