دستم زیر سر
خیره شدم به سقف
فکر میکنم و فکر
اشتباه کجا بود اشتباه
به جوابی نمیرسم
من کاملا سوالم
این دست من نیست
من خدای بی جوابم
بدون موج و گردابم
من آب پشت سد تکرارم
دیروز و امروز و فردا
من همینم همینم همین
دستم زیر سر
خیره شدم به سقف
فکر میکنم و فکر
اشتباه کجا بود اشتباه
به جوابی نمیرسم
من کاملا سوالم
این دست من نیست
من خدای بی جوابم
بدون موج و گردابم
من آب پشت سد تکرارم
دیروز و امروز و فردا
من همینم همینم همین
فروغ من فروغ میخواند
روی مبل زخمی
دل من میگرید
مثل کودکی غمگین
شعر و صدا مرا میبرد
به روزگار کودکی
یادش بخیر سرم گرم بود
با تیله های رنگی
فروغ من فروغ میخواند
من از خودم میپرسم
فروغ و فروغ و فکر من کجا
کودکی و دوری و نزدیکی کجا
منی که توو کل زندگیم
فقط خوردم و شستم
یه شب خواستم و توانستم
یه کیک خوب بپزم
سریع با جنون لذت زنگ زدم
تا یار دعوت کنم
خواستم پز بدم که بلدم
خواستم تا بگم دوست دارم
اما فراموش کردم
شمع تولد بخرم
مثل دیوانه ها ترسیدم
و روی کیک سیگار کاشتم
گفتار و کردار ما
زمینه ساز خیر و شر
یا لبخند و اتفاق خوش
یا بغض و خون باریدن
بدون لبخند و رندی
بریدم و بریدی
مثل یه سایه غریبه
سکوتم و سکوتی
و نشانه های از حقیقت
در دروغ من و او بود
ما دو دنیای متفاوت
ما پازل اشتباه بودیم
او سبز و بهاری
من خشک و برف دیده
دوستانه شروع و پایان
بدون اندوه و مستی
2 تن 19 ساله بودیم
در انباری تنگ و تاریک
عرق میرختیم و از نفس افتاده بودیم
قبل بوسه رمانتیک
ناگهان سیلی نور آمد
با فحش و چوب تر
این اولین و آخرین عاشقانه ما بود
بعد سه سال انتظار تر
او رفت از محله یا شهر یا کشور
هیچ نمیدانم و هیچم
و من و خانه بد باختیم
من عشق خانه خط تلفن
رو پشت بوم سرد
زیر آسمون سرخ رنگ
یه لنگه کفش پاشنه بلند
شده زیر سیگاری من
اما برف بدرقه ام میکنه
با یه لنگه کفش زنونه
منتظر بارون بودم امشب
مثل تو نیومد و کوره
آخر منو میسوزونه
این انتظار بی سر و ته
نیستی بگو نیستم
که چاقوی انتظار کنده
لباس شویی میچرخه و
توو فکرم
چی بپوشم
چی بگم
آخه حرف همیشه
توو دهنم میچرخه
حوصله من و او
پیر میشه
یعنی باز همون بازی
من پر حرف و
او پر حدس و
اشتباه و لغت تکانی
خاموش میکنم و خاموش میشم
من نمیرم با روح خیسم
حتما به لکنتم میخنده
من مادر عروسکم میمونم
به دوربین میخنده
انگار اخم منو میبینه
میگه حال کشور خوبه
آمار دروغ نمیگه
سرم از درد میمیره
این نمایش کابوسه
چرا دیگه نمیخندم
چرا دستم تیر میکشه
خاموش میکنم و خیس میشم
زیر دو تا آسمون
لعنت به من ساده
که رفتم و رای دادم
شهر دل من
بوق سلام و خداحافظ
نداره
حتی یه کلاغ دلسوز هم
نداره
مدتی است
که زیر برف بغض مانده
انگار که خورشید
نداره
گاهی رعد و برق است
اما لذت باران را
نداره
شهر دل من
فندک و سیگار و دوده
اما توتون درد عشق را
نداره