یادگاری

همه چیز اینجاست

... هیجده ...

زبان گفتگو ندارم

من لال مادر زادم

نوشتم و عاشقش شدم

به لطف دنیای مجازیم

 

میخواهد مرا ببیند

بهانه پشت بهانه میارم

همین روز ها قید مرا میزند

جرئت گفتن حقیقت را ندارم

 

کاش مثل من بود

مرا میفهمید

میترسم مثل قبلی نماند

میترسم تنها بمانم

۲۱ آبان ۹۸ ، ۲۱:۱۹ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... هفده ...

چیدم روی تخت خواب

لباس های تو را

دست کشیدم روی دکمه ها

با چشم خیس بسته ام

 

رویا به رویا بودی

در آغوش من خسته

و بعد به دنیام اضافه شدی

مثل وقتی که واقعا هستی

۱۹ آبان ۹۸ ، ۰۳:۲۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... شانزده ...

دیروز امروز فردا

تو تو تو

لعنت به من اما

چرا همیشه تو

 

شب خواسته یا ناخواسته

میاید فکر تو

و در میان شعرهام همیشه هست

رد پای سیاه تو

 

چرا آنقدر رفتی و دور شدی

که دیر هم نمیرسم به تو

من و تو ما نبودیم و نمیشویم

اما تا ابد تو

۱۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۲۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... پانزده ...

آسون نبود

جواب ندادن به تو

آسون نبود

رد تماس تو

 

آسون نبود

که سنگ باشم

آسون نبود

گفتم دوست ندارم

 

آسون نبود

بگم تموم

آسون نبود

بگم عاشقم

۱۱ آبان ۹۸ ، ۲۰:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... چهارده ...

به من خندید

در میان عروسی

دلم لرزید

مثل بچه ای دلگیر

 

او شاد و سرخوش

من پیرمرد غمگین

او پی زندگی تازه

من پر از شعرهای زخمی

 

کاش گفته بودم

از علاقه ی شدیدم

کاش من بودم

مرد این زیبای خوش خنده

۰۶ آبان ۹۸ ، ۲۱:۱۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... سیزده ...

جمعه ترمز دلواپسی

اندکی بی خیالی عزیز

آغوش باز یار و

وقت بیشتر عاشقی

 

جمعه کتاب و نوشتن

فیلم و موسیقی

دوستان و خاطره بازی

و خاطره سازی

 

جمعه سنگ قبر عزیزان

حرف زدن و بی جوابی

و غروب و دلتنگی

و خداحافظی بی معنی

۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... دوازده ...

شعر پرواز واژه ها

شعر بهانه نزدیکی

شعر تسکین دوری

شعر معشوق ماندگار

 

شعر لایه به لایه غم

شعر من و تو و زندگی

شعر شمعی میان تاریکی

شعر معنی دیگر صبوری

 

شعر صدای سکوت

شعر احساس بی قانون

شعر بارون و بارون

شعر سینه پر خون

۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۶:۲۲ ۱ نظر
فریدون حیدریان

... یازده ...

منم یه روز عاشق میشم

منم فراموش میکنم

نبین که بی صدا شدم

منم پر خنده میشم

 

امروز تو امروزم میشه

امروز من امروزت میشه

بازی دنیا همینه

غم و خنده میاد و نمیمونه

 

ولی مثل تو نمیشم

خواهر شدی عشقم

من مثل تو هنرپیشه نمیشم

عاشق بشم عاشق میشم

۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۸:۰۴ ۲ نظر
فریدون حیدریان

... ده ...

سیاهی رفتار من

از ذات من نیست

غم دارم غریبه

حوصله حرف زدن نیست

 

بگذار حرف بزنه

چوب و آتش و سکوت

امشب دو ماه چشم ماه من

باریده و ابری است

 

یه دنیای بی محبت

سهم من همیشه سکوت

فاصله یه کوهه غریبه

کوهی بزرگ تر از فقر نیست

۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... نه ...

بگذار ببارم

فقط یک شب

کودکانه و بی شرم

روی شانه های لختت

 

توو سینه ام

یه دریا سرکوب شده

نمیدانی و میدانم

اگر نبارم میمیرم

 

مریض لاعلاجم و

عشق تو لاعلاج تر

میان لاعلاج ها

به زودی میمیرم

۱۹ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان