پیچیده پیچید گره ساده قصه
بگو قصه گو همسفری یا هم سنگری
تکرار میکنی یا تکرار میشوی
باختی بیا بردی نیا
تن جدا بود دل چسبیده بود
افتتاحیه همان اختتامیه بود دلم دل کند از امید
زندگیم شد بادا باد
کوچک دیده شد این حس بزرگ
تو همان کودکی فقط بزرگ شدی
آغوش شد کنج اتاق لذت نوازش شد
کابوس خیره رو به روی هم منو شمع میباریم
او خاموش میشود من میخوابم
صبح عجیبی دارم وقتی شروع میشود با حرف زدن با عکست عزیزم
با هیشکی نجوشیدم
فقط به خود پیچیدم
برای کسی نه درد بودم
نه مرهم نمیدانم برای چه گریستم
به چی خندیدم مبهمم برای خود
شما بگوید خوب است یا بداست
آنی بهاریم آنی بارانیم
نه منتظرم برای یک معجزه
نه از وضع خود دارم گله
اولو آخری نبود که بگم ته خطم
شاید خط خطیم
شاید تلف شدن اینس
ولی لاشه غرق اشگ نمیشود
بی خوابی ندارد حدس میزنم غریبم
یا با من غریبن
انبوهی از سوال میچرخد در ذهنم
کاش پاسخ گویی بود کنارم
بخشش سقوطی دوباره بود
درک من از زندگی فقط به تو رسیدن بود
دارد جوانه میزند تلخی خاطرات گذشته
این سکوت دیگر از درد نیست دارد میخشکد چکه چکه
احساسم قبل خواب لحظه ی نیست
یادت شوقی برای دیدار نیست
عشق مرده س پیشت پایم نمیلرزد
محکم ایستادس نرمال میزند
دل سردیت مرا مرد یخی کرد
دیگر گرمی نگاهت مرا آب نمیکند
غمو شادیت دیگر مهم نیست
شدی یه فرد معمولی همیشه درونو بیرونم یکی نبود ولی این بار یکی شد
شاید زیادی واسه تو تکرار و بی معنی شدم ***** فک کردی من مثل همه منتظر بعدی شدم
یک قطره از دریای تو واسه شنا کردن بسه ***** عشق من از نگاه تو انگار شبیه هوسه
میدونستی چشمای تو نگاه گیرایی داره ***** قلب من با چشمای تو ببین چه دنیایی داره
از ترس اینکه بیش از این اینجا منو رها کنی ***** از دور دنبالت میام شاید به من نگاه کنی
سردرگمم از اینکه تو مغروری یا بی عاطفه ***** یا اینکه کم محلیات نسبت به من یه عادته
داد زدی سرم گفتی تو کردی خیانت
گوش ندادی به حرفم گذاشتی رفتی
خبر از دوست یا دشمن بود نمیدانم
تن من فقط مال تو بودس این بهانه هست برای رفتن
کل محله مرا هرزه میبینن
یادگاری ماندگاری داری به من بسوزد
بستری که تو با تهمت به دست آوردی
جدا شدن خودش راه دارد یادت باشد
این هستی خدا دارد
دلم برای خود میتپد این خانه بی تو کابوس دارد
حیف عمری که عصا بودم برایت
بگو چی کم گذاشتم برایت
قیمت من چندس در دلت
با لباس سفید مرا بدرقه میکنند
سیاه پوشان گویی من به دنیای سفیدی میروم و آنان در سیاهی میمانند
نقل بپاشید روی تابوتم مرگ برای من جشنی بود که آرزو داشتم
آنجا اگر جهنم باشد میارزد به جهنم سرد این آدمیان
تنی که زیر خاک بپوسد خوش تر از آنست که روی زمین بی خودی بچرخد
تاریخ تولدم را تاریخ فوتم بزنید
کنار قبرم کاکتوس بکارید
مراسم نگرید وفا یاد بگیرد عمری زیر پایتان بودم
مرا روی دست نگرید مبارک باد بگوید