صدای خندیدن تو پشت در
شادی من با دل تر
دویدن و باز کردن در
دیدن هیچ و شادی پر
لعنت به این توهم سرد
شده دشمن من منتظر در
قصد تبر شدن دارم و
خانه خانه است بدون در
برمیگردم به قفس غمگین خودم
نمیدانم بازی تو بود یا در
میکشم و سقف میشود ابر
چشمهایم خیره به دستگیره در
گذشته مرور میشود تا به امروز
من جهنم دیدم پشت در
توهم چیست واقعیت چیست
ذهنم شده در به در
دوباره صدای خندیدن تو پشت در
و من بی تفاوت شدم به تو و در