یکی بر دار بسم الله
یکی پی نان الحمد الله
یکی در زندان الهی العفو
یکی زیر خاک صلوات
...
چهار سطر بالا
تابوت روح و جسم ما
ترکیب دین و سیاست
ریشه اصلی درد ما
...
سخن کوتاه میکنم
میدانم که میدانید
نوشتم که شاید کم کنم
یک قطره از ابر بارانم
یکی بر دار بسم الله
یکی پی نان الحمد الله
یکی در زندان الهی العفو
یکی زیر خاک صلوات
...
چهار سطر بالا
تابوت روح و جسم ما
ترکیب دین و سیاست
ریشه اصلی درد ما
...
سخن کوتاه میکنم
میدانم که میدانید
نوشتم که شاید کم کنم
یک قطره از ابر بارانم
باز حرف من خفه شد
باز برف کاغذی مچاله شد
باز رفت بازی کند
با این من پیچیده به خود
...
باز سم زمان
کار خود میکند
باز خون دلم
سیاه زغال میشود
...
باز خاطره های دور و نزدیک
کم رنگ و پر رنگ میشود
باز کبوتر با کبوتر باز با باز
از چاه بی درد میرسد
گنگ و مه آلود است
انگار از جنس آدم نیست
شب ها همیشه بد خواب
حتما دلش با من نیست
...
گاه در اوج لذت با من
بغض پنهانی است
گاه در اوج خشم با من
لبخند ناگهانی است
...
او از کم رنگی به بی رنگی رسیده
روح آواره او درون بن بست
من شروع جداییم یا خیانت
عشق ما به همین رفتن رسیده