یادگاری

همه چیز اینجاست

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

آخرین قطره

ابری که میشد

میرفت حموم

میبارید و میبارید

تا آخرین قطره

منم پشت در

حوله به دست

میباریدم آروم آروم

تا مرز هق هق

گاهی هم آواز میخوند

منم زمزمه میکردم

همزمان با او

و آواز این بود

دور شو از من

آن زخم کینه شده

سکوت خسته پیر من

با غمت جاودانه شده

۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۳۵ ۱ نظر
فریدون حیدریان

نوک شکسته

رو در چوبی خونه

یه کلاغ پیر نشسته

سر تا پاش خیسه

دو روزه که نرفته

بهش که زل میزنم

نوک شکسته اش میلرزه

دونه و آب براش میذارم

پایین نمیاد میترسه

فردا که اثاث کشیه

باید برم یه جای دیگه

هیچکس به من سر نزد

به جز همین کلاغ پیره

دلم براش میسوزه

انگار خبر داره و نمیگه

تو هم باهام بیا کلاغه

تنهام مثل تو نوک شکسته

قفس و آزادی برامون

دیگه هیچ فرقی نداره

۱۴ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

بهار و غمش

صدای هق هق پدر

بلندتر از دوش میشه

وقتی که بهار و غمش

نزدیک و نزدیک تر میشه

مادر جلوی آینه نمیره

خیلی کم حرف شده

شبیه یه مرد شده

فقط یه سیگار کم داره

برادر گونه اش کبوده

دلش شکسته و خونه

بیکار و یارش رفته

دیشب از رقیب عشقی کتک خورده

خواهر با عروسکش خوابیده

دنیا براش فقط بازیه

با یه بادکنک شاد میشه

خواب و بیداریش شیرینه

۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۳۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان