لبخند جوانه نزد در من
ببین گریه زار همیشه گِلم
و داغم از خون داغی که ریخت
من آه بغض به مرگ رسیده دلم
...
و شب کوره دلم خون میگرید
و آهسته آهسته خود کابوس میشوم
کابوسی که با بوسه مرگ به دنیا میاید
تا در سکوت نیش دار آغوش گور بخوابد
...
و بیداری خیس نفس نفس زنان میخندد
تا به بد و بدتر شک کنم
آه من گریه زار همیشه گِلم
کاش نبودم کاش تغییر کنم کاش بمیرم