عشق فقط کوه کندنِ فرهاد
یا آواره شدنِ مجنون نیست
عشق زمانی است
که آسوده خوابم
و مادرم آرامِ آرام
شبیه بال زدن های پروانه
خانه را جارو میزند
موج سوارِ غمِ دریاییِ خویشیم
اما نشانی از خیسی ندارم
حتی دلم برای خود میگرید نه من
گلِ رمیدهِ من
خارت نوازشِ من
دانی که نگاهِ آغوش سازت
چند سال ربود از جوانیِ من
دانی که از باغ و
باغبان بیم دارم
که غافل از زخمِ پنهان باشند
و ایامِ نا مهربانِ مه آلود
شیرهِ جان نوشد
و مثل من
من باشی و من باشی و
تنها من