یادگاری

همه چیز اینجاست

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

. سی و سه .

ابر سرخ چشم من

بر شهر سوخته دلم ببار

و سفر کن لطفاً

که تو را ببیند بغض میکند

...

ابر سرخ چشم من

با مهربانم مهربان باش

بگذار زود تر او را ببینم

بگذار که واقعی بخندد

...

ابر سرخ چشم من

نبین ابری از جنس تو ندارد

او خود صدف شکسته مرده است

او پیر دل و بی عصا هست

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. سی و دو .

آشفته دلم خفته به زاری

افسوس تو هم حاصل آهی

دیروز چه خوش خوشان بودی

امروز چرا دل میتراشی

...

ما را قراری بود فراری

پول است که میدهد بازی؟

آنجا سراب است نیست آبی

چشمه منم چرا تو خوابی

...

آشفته دلم تو بیقراری

گویی بپرس از او کجایی

گویم مگر به خواب بینی

حرفی بزنم به آن فراری

۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. سی و یک .

آغوش دوستی مرا بغل گرفت

دوستی که نام دیگر عشق است

و شنید مرا و جوانه امیدم را

آب داد تا درخت بشود

...

حال رنگ و بو دارم

بارانم برای خود بهاری دارد

حال مثل یک کودک شادم

که کیک و شمع تولد دارد

...

آغوش دوستی مرا بغل گرفت

تا آسمان سکوت آبی دلم

پرواز ببیند و پر بزند

پرواز ببیند و پر بزند

۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... سی ...

پشت سر و رو به رو

قطار قطار تاریکی

تقویم من مو به مو

نفس نفس کویری

...

خودکار من دم به دم

سرفه سرفه دلتنگی

چشم من ابر به ابر

باران باران جدایی

...

کاغذ من خط به خط

منتظر عاشقی

گیسوی من موج به موج

در سفر آغوشی

دهان من بو به بو

خاموشی و خاموشی

۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

... بیست و نه ...

آمدی و طلوع کردم

دیگر نامرئی نیستم

آمدی و بال دارم

دیگر پیاده نیستم

...

آمدی و آسمانم شدی

دیگر پرنده قفسی نیستم

آمدی و بذر خنده کاشتی

دیگر لب کویری نیستم

...

آمدی و بهشت دیدم

دیگر اهل بندگی نیستم

آمدی و صلح دارم

دیگر پشت سنگری نیستم

۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان