یادگاری

همه چیز اینجاست

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

چای سبز

سبز نوشید چای سبز را
مستانه بو کشید عطرم را
مانتو از تن جدا کرد و
مبهم نظاره کرد لیوان تهی را
مثل قبل نبود و
مثل قبل نشد
آن روز بوسه نبود و
داغ بوسه خاکستر کرد من را
سیگار به لب گذاشت و
فراموش کرد روشن کند سیگار را
گفتم خسته ای از این دیدارهای یواشکی
 تو حق داری نازنین بخوای بری
 گفت ساده نیستم و ساده نمیشم
 که از تو ساده بگذرم 
گفتم غم و دردت چیست
 نازنین چاره هست یا نیست
 گفت عاقبت ما چیست
 چهار سال دوری و دیدار
کم مسئله ی نیست
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

لیلی و مجنون من و تو

لیلی و مجنون افسانه ی من و توئم
که میان پیاده رو یکدیگر را بغل کردیم
یه ملت را به ساده گی ندیدیم
محکم به هم چسبیدیم و پیچیدیم
نگاه ها و متلک ها ما را دو تا نکرد
ما هم لج کردیم و یکدیگر را بوسیدیم
حتی از لنز های دوربین ها نترسیدم
همان جا گل گفتیم و گل شنیدیم
مردم به جنون و حماقت شیرین ما خندیدن و
ما هم به بنر خواهرم حجابت برادرم نگاهت خندیدیم
لیلی و مجنون افسانه ی من و توئم
که پشت پا به غرور و حرف مردم زدیم
۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۰۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

باز عید و

باز عید و خانواده های اعدام دیده
باز عید و بی گناه های در حبس مانده
باز عید و گل های پژمرده دست فروش
باز عید و نگاه های کودک کهنه پوش
باز عید و گریه های پشت ویترین
باز عید و دزدی کودک غمگین
باز عید و گریه های پنهانی پدر
باز عید و بغض های ناگهانی مادر
باز عید و نبود تو با من
باز عید و خاطره ات تو با من
باز عید و خانه ساکت و تاریک من
باز عید و بغض و عکس تو با من
باز عید و آینه شکستن بی اختیار من
باز عید و چشمهای خیره من به در
باز عید و باز پاییز من
۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان