یادگاری

همه چیز اینجاست

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بغضم منتظر بود

درون چاه خویش تو را ماه میدیدم
ثانیه هایم را بی تو عذاب میدیدم
وقتی که گریه میکردی و تاکسی منتظر بود
مرگ را تنها راه نجات میدیدم
وقتی حلالیت میخواستی و بغضم منتظر بود
غرورم را بی اعتبار و اشتباه میدیدم
وقتی تکیه به در دادم و راه نمیدادم
باور کن رفتنت را سراب میدیدم
وقتی که مات بودم و عرق سردم جاری بود
زندگی بی تو را تکرار پاییز میدیدم
رفتی و پشت سر تاکسی دست تکان دادم
رفتی و پشت پنجره کابوس میدیدم
۲۰ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر
فریدون حیدریان

خواهرم

تف به جنس من
که راحت نمیشود
از چشم هیز و
زبان تیز
میخواهم بشم پسر
قیچی میگیرم به دست
کوتاه میکنم موی سر
میشم شبیه برادرم
لبخند میزنم به سایه ام
سایزم نیست لباس برادرم
بیرون میزنم و لباس میخرم
بی شک پسرم
من دیگر نیستم دختر
تمام ماجرا به خاطر مرد است
مقصد ورزشگاه و فوتبال است
این بازی با سیاست و فرهنگ است
نه توهین به مرد و اسلام است
بازیچه حرف شما و دیگران نیستم
زنده هستم و آدم نیستم
مرد ایرانی خواهرم
نا محرم نیستم
۱۹ مهر ۹۶ ، ۰۴:۰۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

فاتحه

گذشتم از مرز جنون
بی کسم مثل شعر فروغ
دیده ام همش دیده غروب
همه چی بود دروغ
دردم رسیده به بلوغ
کجای ای طلوع
فرار نکن در شهر شلوغ
میترسم از جیغ و بوق
بغض سنگی دارم در گلو
دل سوخته ام تنم میدهد بوی دود
دوستان همه هستن در حال عبور
فاتحه خواندم برای خود نه اهل قبور
مرگ میخوام روشن روشن مثل خون
لیلی مست شد با هر که بود
بی چاره و تنهام مثل مجنون
ای غم نخند با غرور
فقط درد میبنم مثل کور
یک رنگم و هستن دو رو
همه چی قشنگه از دور
۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۵:۴۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

کبریت اول جنگ

گریه با خونم قاطی میشود
دلم از هر چه هست خالی میشود
به دنبال تکه تکه های عکس تو میگردم
تکه ها با چسب و خون یکی میشود
خرده شیشه ها را یکی یکی جدا میکنم
و این شعر با جنون زاده میشود
کبریت اول جنگ
استاد کش دادنی
مست میکنی و میروی
خالی از احساس زنی
خاطره تبر به دست
به جان روحم افتادی
تو را میبنم همه جا
نگاه پریده در سری
دردم میکشم و دردم
شمع روشن بی نگاهی
بالامیاورم و میبارم
باشی نباشی بی حاصلی
۰۶ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

کش موی مچاله

نشسته ام وسط تخت دو نفره
حسادت میکنم به آزادی دو حشره
خیره میشم به کش موی تو وسط اتاق
مرور میشود اتفاقی که دیشب افتاده
بی خبر و زود رفته ای
حس میکنم در راهه دردسر تازه
به تو زنگ میزنم در حال مکالمه ای
داری دروغ میگی به شوهر ساده
زیر پا میگذارم کش موی تو را و میروم
میرسم به آشپزخانه و صبحانه آماده
تومیرسی با نان و لبخند داغ
مرا میبوسی مثل اولین بوسه
و بیدار میشم از خواب دروغ ها
و پرت میکنم کش موی مچاله را
۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان