هیچ کس نمیداند
که حلقهِ من
نقابی است برایِ
انکارِ تنهایی خالص ام
با برف و این سردی
دوریِ تو عذاب تر
من با تو بی مثالم
بی تو یه سوزِ خیس تر
خواهم که همچو یک برف
در دست تو بمیرم
بخندی و من بازم
لبخند تو ببینم
با سردی و این دوری
من له شدم چو سیگار
خواهم مثال یک مه
تن بدهی به دیدار