رو در چوبی خونه
یه کلاغ پیر نشسته
سر تا پاش خیسه
دو روزه که نرفته
بهش که زل میزنم
نوک شکسته اش میلرزه
دونه و آب براش میذارم
پایین نمیاد میترسه
فردا که اثاث کشیه
باید برم یه جای دیگه
هیچکس به من سر نزد
به جز همین کلاغ پیره
دلم براش میسوزه
انگار خبر داره و نمیگه
تو هم باهام بیا کلاغه
تنهام مثل تو نوک شکسته
قفس و آزادی برامون
دیگه هیچ فرقی نداره