با هیشکی نجوشیدم

 فقط به خود پیچیدم

برای کسی نه درد بودم

نه مرهم نمیدانم برای چه گریستم

 به چی خندیدم مبهمم برای خود

شما بگوید خوب است یا بداست

آنی بهاریم آنی بارانیم

نه منتظرم برای یک معجزه

نه از وضع خود دارم گله

 اولو آخری نبود که بگم ته خطم

شاید خط خطیم

شاید تلف شدن اینس

ولی لاشه غرق اشگ نمیشود

 بی خوابی ندارد حدس میزنم غریبم

یا با من غریبن

انبوهی از سوال میچرخد در ذهنم

 کاش پاسخ گویی بود کنارم