پیچیده پیچید گره ساده قصه

 بگو قصه گو همسفری یا هم سنگری

 تکرار میکنی یا تکرار میشوی

 باختی بیا بردی نیا

 تن جدا بود دل چسبیده بود

 افتتاحیه همان اختتامیه بود دلم دل کند از امید

 زندگیم شد بادا باد

 کوچک دیده شد این حس بزرگ

تو همان کودکی فقط بزرگ شدی

آغوش شد کنج اتاق لذت نوازش شد

 کابوس خیره رو به روی هم منو شمع میباریم

 او خاموش میشود من میخوابم

 صبح عجیبی دارم وقتی شروع میشود با حرف زدن با عکست عزیزم