با چشمانت شوک به این مرده نده

سوسو نزن تو که آخرش گذری میگذری

این دیوانه بازی چه سود

تو که میدانی به پیشت میایم حتی اگر پایی برایم نماند

دلم را هوایی نکن دوباره همان قصه تکرار میشود

باز من میمانم تنها تو هم میمانی با او تنها

تو که میروی میشوم یه خنده لا به لای گریه

یه پرنده زیر تگرگ

میشم اون ساز شکسته که دیگه هیچ وقت صداش در نمیاد

چرا بدی هات یادم نمیاد

تو تمام دنیای منی ولی تو فقط به فکر خودی